دانلود رمان گناهکاران ابدی از کیانا بهمن زاد

دانلود رمان گناهکاران ابدی از کیانا بهمن زاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گناهکاران ابدی از کیانا بهمن زاد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آنیدا با گذشته ای عجیب و پر رمز و راز، برای عملی کردن نقشه های پدرش که رئیس یک باند قدرتمند و خلاف است، وارد شرکت زرگران می‌شود، آنجا با ویهان آشنا و طی اتفاقات و ماجراهای زیادی بهم علاقمند شده اما موانع زیادی برای رسیدن آن ها بهم وجود دارد مانند پدر آنیدا و …

خلاصه رمان گناهکاران ابدی

“آنیدا” چه نسبتی با این آقا دارید؟ خنده مسخره ای کردمو نمایشی دستمو بین حلقه بازوی ویهان تنگ تر کردمو گفتم: نسبت؟ بلا نسبت! پسره چشماش گرد شد که باعث شد ویهان ضربه آرومی بهم وارد کنه و باعث بشه خنده عصبیمو ادامه بدم. ویهان: همسرشون هستم با شیخ عبدالحمید رجبی کار داشتیم گفتن توی این هتل اقامت دارن. _بله درسته ایشون با خانوم صوفی قرار ملاقات داشتن. ویهان لبخند پر از حرصی زدو سری به نشونه تایید تکون داد. ویهان: بله منتها عرض کردم من همسرشون هستم لطفا

هماهنگ کنید. _چشم حضور داشته باشید هماهنگ میکنم. ویهان سری به نشونه تایید تکون دادو منو دنبال خودش به یه گوشه دیگه کشوند بعد باحرص غرغر کرد: ایشون با خانوم صوفی قرار داشتن عی گل بگیرن دم این هتل… یکهو بقیه حرفشو خورد و عصبی دستی توی موهاش کشید دستمو از بازوش بیرون کشیدمو یکم با دست خودمو باد زدم. _حتی برای چند دقیقه نقش همسر تو باز کردن خیلی سخته… بلا به دور. ویهان_اینطوری نگو دلم می‌شکنه چون من عاشق اینم که همسر تو باشم. _ببخشیدا ولی نقشه شما

بود. ویهان: چاره دیگه ای هم داشتیم؟ هیچ میدونی این یارو کیه و چه سابقه ای داره؟ اومده برام توی هتلشم قرار گذاشته شیطونه میگه برم… _استوب استوب. ویهان سرشو به سمتم چرخوند و بقیه حرفشو خورد منتظر بهم نگاه کرد. منم در برابرش یه تای ابروم بالا پرید: الان اینهمه جوش زدنت دقیقا به خاطر چیه؟ مگه من چه صنمی با تو دارم که اینطوری برای من رگ گردنی میشی؟ تو هنوز منو نشناختی نمی‌دونی چقدر می‌تونم حیله بازو مکار باشم. ویهان دست به سینه مقابلم ایستاد. ویهان: که اینطور ببینم میتونی …

دانلود رمان گناهکاران ابدی از کیانا بهمن زاد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت عاشقی از آتنا و نرگس

دانلود رمان سرنوشت عاشقی از آتنا و نرگس pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان سرنوشت عاشقی از آتنا و نرگس با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دنیا چه سرنوشتی و برای آدما رقم می زنه آخر این داستان به کجا ختم می شه؟ چه کسی میمونه و چه کسی میره؟ نفس، آیا می تونه مرگ خواهرش و قبول کنه؟ می تونه بعد از مرگ شایلین دوباره همون نفس بشه؟ آرشاویر می تونه مرگ عشقشو قبول کنه؟ در ادامه ی داستان ارشاویر و نفس با چیزهای جدیدی روبرو می شیم شخصیت و اتفاقاتی که زندگیه همه رو متحول می کنه… در جلد اول (متخصصین شیطون و مهندسین مغرور) با شخصیت ها آشنا شدیم و داستان زندگیه هر کدومو فهمیدیم و حالا… در جلد دوم…

خلاصه رمان سرنوشت عاشقی

یک ماه گذشته و تو این یک ماه هیچ اتفاق خاصی نیافتاده ولی من واقعا افسرده شدم روزای فرد میرم دانشگاه و روزای زوج بیمارستان. تو بیمارستان بچه ها خیلی سعی دارن من رو بخندونن و شادم کنن ولی فایده نداره همش سکوت می کنم و در حد چند کلمه حرف می زنم انگار با لبخند و خنده قهرم. از اون موقع تا حالا آرشاویرم ندیدم و سراغش رو از آرشام می گیرم که می گه اونم فرقی نکرده و همون طوریه. و یه چیزه خوب اینکه امیر پیروزی که رزیدنت قلب و عروق بود و امسال درسش تموم می شه، با مهسا نامزد کردن و قراره سال آینده عروسی کنن. با شنیدن این خبر بعد از چند ماه یه

لبخند رو لبم نشست. دست خودم نیست نمیتونم شاد باشم. امروز دانشجوهای پزشکی مغز و اعصاب ، زنان و زایمان، قلب و عروق سمینار دارن که منم جزوشون هستم. سمینار تو یکی از بهترین بیمارستانای تهران برگزار می شه که بیشتر پزشکا و استادا حضور دارن. من و پری یکی از بهترین رزیدنت های زنان زایمان انتخاب شدیم برای سمینار، برای قلب و عروقم امیر پیروزی و ملیکا معرفی شدن و برای مغز و اعصابم سه نفر از همکارا انتخاب شدن. یه شلوار لی جذب با یه مانتو مشکی تا یه کم پایین زانوم و یه مقنعه سرمه ای و کتونی نایک سرمه ای پوشیدم و فقط به برق لب زدم. سریع رفتم پایین و سوار ماشین شدم. به سمت خونه پری راه افتادم. دوتا بوق زدم که پری از خونه

اومد بیرون و یه مانتو و شلوار مشکی با مقنعه سرمه ای سرش بود. سوار ماشین شد و پر انرژی گفت پری: سلام. معمولی گفتم: سلام، خوبی؟ پری: اوهوم ولی استرس دارم، تو چی؟ _نه استرس ندارم، تمرین کردی که؟ پری: آره بابا. دیگه هیچی نگفتیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم. ساعت نه بود رسیدیم بیمارستان بزرگی و صد البته شلوغ پر بود از ماشین های گرون قیمت و لوکس. پری: انگار عروسیه، فقط یه ماشین عروس کم داریم. _اوهوم. بعد از اینکه یه جا پارک پیدا کردیم ماشین رو پارک کردم و بعد از برداشتن وسایلمون رفتیم سمت ساختمون، وارد ساختمون بیمارستان که شدیم…

دانلود رمان سرنوشت عاشقی از آتنا و نرگس pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درباره ی یه دختریه ک قد خیلیییی کوتاهی داره. عاشق یه پسری میشه که حامله میشه. بعد برای کمک میره پیشه دایی اردوان که اسمش ادیب کاتب و…

خلاصه رمان شروق

فریده بالشت بغلیشو برداشت… یعنی شهرام و ادیب اینجا می خوابن؟ به تشک ها که ردیفی کنار هم انداخته شده بود نگاه کردم. یعنی چی؟! صنم هم روی تشکش دراز کشید و خوابید. برای اینا مهم نیست کی کجا بخوابه؟! شهرام گوشیشو به شارژ زد و گفت: -بچه ها good night و رفت بین صنم و فریده خوابید. اینطوری که پتو روی سرش کشید و صاف انکارد شده خوابید. ادیب – یه چای بزنیم؟ فریده چای می خوای؟ فریده نه نوش شب بخیر. فریده پشت به شهرام کرد و خوابید، یکه خورده با صدای آروم گفتم: همه اینجا اینطوری بغل هم می خوابید؟ ادیب به جمع نگاه کرد و گفت: آره دیگه،

پایین که کسی خوابش نمی بره، صدای عرفانو که می شنوی، بیرونم که الان سرده همه الان با پتوییم، دیگه جایی نیست. دوباره به جمع نگاه کردم – پس من اونجا می خوابم. به جلوی دستشویی اشاره کردم که با بقیه فاصله داشت. ادیب یه آن سکوت کرد و بعد گفت نه چرا تو اونجا بخوابی؟ تشک آخرو کشید به همون سمتی که اشاره کرده بودم و گفت: این جای من، تو پیش فریده بخواب حله؟ -ببخشید آقا ادیب، خیلی اذیتت کردم. ادیب لبشو به دندون گرفت و ابروهاشو بالا داد و گفت: نه نه، بریم توی تراس بچه ها با صدای حرف بیدار نشن، یه پتو هم بردار سردت نشه. چرا اردوان به این دایی نرفته؟!

ادیب حداقل که خوب بلد بود حرمت مهمون نگه داره به تراس رفتیم و ادیب چای آورد و روی میز گذاشت. پشت میز نشستم و ادیب ایستاده بود. انگار منتظر بود ببینه نشستن روی اون نیمکت که از صندلی سخت بود چون پشتی داشت نه جای پا، برام امکان پذیره یا نه، وقتی نشستم رفت روی صندلی روبروم نشست و استکان چای رو مقابلم گذاشت و گفت: – سرتاپا گوشم. لبخند تلخی زدم و گفتم: دوست نداشتم اینطوری با شما آشنا بشم، اردوان همیشه می گفت داییم شبیه غول چراغ جادوئه و همه چی توی کوله بار زندگیش هست. ادیب پوزخندی زد و گفت: نه خانم شایعه است، اون نقل منفعت خودش بوده…

دانلود رمان شروق از نیلوفر قائمی فر pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان بادیگارد اجباری از فائزه بهشتی راد

دانلود رمان بادیگارد اجباری از فائزه بهشتی راد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان بادیگارد اجباری از فائزه بهشتی راد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمان من درمورد یه آقای پلیس مغرور و یه خانم نویسنده شیطونه که این آقای پلیس ما بنا به دلایلی مجبور میشه بادیگارد این خانم نویسنده بشه و این خانم نویسنده ناخواسته این آقای پلیس و مجبور به کارایی میکنه که واسه آقای پلیس تصورشم وحشتناکه…

خلاصه رمان بادیگارد اجباری

بهار چند دقیقه نگام کرد وقتی دید که من هیچ کاری نمی کنم، رفت تو آشپزخونه منم پشت سرش رفتم، یه ماهیتابه برداشت و گذاشت رو گازو توش رو پر روغن کرد و گاز و روشن کرد، متعجب نگاش کردم که رفت و بعد از یه دقیقه نگاه کردن از تو یخچال دوتا تخم مرغ درآورد، روغن حسابی داغ شده بود، دست شو با فاصله ی زیاد از ماهیتابه گرفت و یکی از تخم مرغارو شکست که باعث شد کلی روغن از ماهیتابه بریزه بیرون، به ثانیه نکشید که جیغ کشید متعجب نگاش کردم، آخ روغن ریخته بود رو دستش و دستش سوخته بود، دست شو گرفتم و بردم یه

پنج دقیقه زیر آب سرد نگه داشتم تا تاول نزنه و بعد نشوندمش رو صندلی که سریع پاشد رفت دست شو زیر آب گرفت، دوباره آوردم نشوندمش رو صندلی و گفتم: – یه دقیقه سرجات وایسا! و رفتم جعبه کمک های اولیه رو آوردم و رو صندلی کناریش نشستم و دست شو گرفتم و نگاش کردم خیلی بد سوخته بود طوری که اگه به پوستش یکم فشار میاوردی پوستش کنده میشد، از تو جعبه کمک های اولیه پماد سوختگی رو درآوردم و روش کمی مالیدم که دست شو عقب کشید و گفت: بهار – درد داره نکن! اخم کردم و دست شو با دست چپم محکم

گرفتم و با دست دیگه م بقیه پمادو رو دستش مالیدم و بعدم دست شو باندپیچی کردم سرمو آوردم بالا که بگم تموم شد ولی با دیدن صورت سرخش از شدت گریه ساکت شدم، داشت گریه می کرد یعنی اینقدر دردش اومده؟ به من چه دردش بیاد! یه بویی میومد بو سوختگی بود سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت گاز تخم مرغ جزغاله شده بود گازو خاموش کردم! این بچه گشنشه خودمم گشنمه، رفتم از فریزر یه بسته فیله سوخاری نیم آماده درآوردم واسه خودمو بهار چندتا فیله سرخ کردم و بعدم میزو چیدم و فیله سوخاری هارو گذاشتم رومیز و نوشابه مشکی رو هم…

دانلود رمان بادیگارد اجباری از فائزه بهشتی راد رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان هوس و گرما از مهلا علی راد

دانلود رمان هوس و گرما از مهلا علی راد pdf بدون سانسور

دانلود رمان هوس و گرما از مهلا علی راد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره ی پسر به اسم آرتاس که با احساسات دخترا بازی میکنه و اونا رو سرکار میذاره. یه روزی با دختری برخورد میکنه که….

خلاصه رمان هوس و گرما

بعد از خلوت شدن خونه که همه رفته بودن حتی رهام، منو رویا و مرال رفتیم بخوابیم. من تو اتاق مرال می خوابیدم. چون تختش با اینکه یه نفره بود بزرگ بود منم جا میشدم. لباسمو تعویض کردم و کنار مرال خوابیدم. مرال که به ۳ ثانیه نکشید خروپفش شروع شد. ولی من دیر خوابم برد. همش به حرف آرتا فکر می کردم. یعنی راست می گفت؟ چند نفر دیگه هم بهم گفته بودنا ولی خب این فرق داشت. به هرحال این تجربش زیاد بود. چندتاپیرهن بیشتر از بقیه پاره کرده بود. داشت کم کم ذهنم منحرف میشد می رفت سمت چیزای صحنه دار که سریع همرو از ذهنم زدم بیرون و خوابیدم.

صبح وقتی بیدار شدم مرال هنوزم خواب بود. عین یه خرس تا الان خوابیده بودیم. ساعت یک بعد از ظهر بود. مرالو تکون دادم. خوابالود گفت: هوم؟ _بیدار شو دیگه. چقد می خوابی؟ _خواهش میکنم اذیت نکن وستا. خوابم میاد. یکم نگاش کردم. بیچاره خیلی معصوم دراز کشیده بود معلوم بود دیشب کاملا بیهوش شده. دلم براش سوخت. رفتم بیرون همه جا تمیز شده بود. خدمتکارای اضافه هم رفته بودن. مامان مرالم اومده بود. باهم خوش و بش کردیم و من رفتم یه چایی جای صبونه بخورم. رویا هم هنوز خواب بود. بع نیم ساعت که رفتم بالا مرال بیدار شده بود. _ساعت خواب خانم.

_هنوزم خوابم میاد وستا. از بس دیشب رقصیدم دیگه جون برام نمونده بود._خب دیگه حالا. کوه که نکندی. من دیگه باید برم. _کجا؟ بودی حالا. _نه مامان گفته زودتر بیا. الانم که ساعت دو شده. خیلی دیره. _باشه برو. _یه وقت بیشتر طارف نکنیا. خجالت داره مثلا مهمونتم. در حالیکه داشت از روی تخت بلند می شدگفت: گمشو تو که همش خونه مایی مهمون نیستی. _لیاقت نداری. _راستی آخر این هفته می خوایم بریم کوه میای؟ _آره حتما. تو که میدونی من دیوونه ی این کارم. کی برنامه ریزی کردین؟ کی کیا هستن؟ دیشب وقتی تو سرگرم مهران جونت بودی این پیشنهاد و شایان داد…

دانلود رمان هوس و گرما از مهلا علی راد pdf بدون سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
ابر برچسب ها
دانلود رمان های رویا رستمی دانلود رمان های مژگان فخار دانلود رمان های بهاره حسنی دانلود رمان های نیلوفر قائمی فر دانلود رمان های مریم پیروند دانلود رمان های مریم روح پرور دانلود رمان گلورونگ در آتش (جلد دوم) از معصومه کاظمی pdf دانلود رمان های حامی دانلود رمان معصوم زیبا از حامی pdf دانلود رمان های زاده خون) محیا_م دانلود رمان پیوند ابدی (جلد دوم زاده خون) از زاده خون) محیا_م pdf دانلود رمان های مهدیه رز پور دانلود رمان مترسک تهی قلب مهدیه رز از مهدیه رز پور pdf دانلود رمان های معصومه کاظمی دانلود رمان پرو ققنوس از ققنوس زهرا pdf دانلود رمان های عالیه جهان بین دانلود رمان گره های روشن از عالیه جهان بین pdf دانلود رمان های فاطمه تابع بردبار دانلود رمان سیگار نقره ای از فاطمه تابع بردبار pdf دانلود رمان های فروزان امانی دانلود رمان عشق او زیباست از فروزان امانی pdf دانلود رمان های مونا امین سرشت دانلود رمان فرجام آتش از مونا امین سرشت pdf دانلود رمان های عاطفه انصاری دانلود رمان های آتنا و نرگس
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بندر رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.