دانلود رمان نیکوتین از شقایق لامعی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سَرو، از یک رابطهی عاشقانه و رمانتیک، دست میکشه و کمی بعدتر، مشخص میشه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمیشده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه میره سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر میکنه! سرو تو این سفر، با وریا بردارشوهر صمیمیترین دوستش آشنا میشه. بعد از این سفر، اتفاقاتی میافته که زندگی سرو و وریا، باهم گره میخوره و جریاناتی پیش میآد، که حقایقی رو میشه و…
خلاصه رمان نیکوتین
با اتمام آهنگ، هندزفری را از گوشم بیرون کشیدم. قبل از حرکت، فکر نمی کردم که این سفر تا این حد کلافه کننده پیش رود برنامه داشتم برای مسیر اما همسفر شدن با دو پسری که شناخت خوبی نسبت به هیچ کدامشان نداشتم، تیپای محکمی زده بود به تمام برنامه هایم! کاری از دستم برنمی آمد در آن لحظه ها جز لعنت کردنِ ماه گل لعنت کردنِ خودش و آن خلوت لعنتیِ دونفره ای که بخاطرش من را راهی ماشین فرشاد کرده بود! با کنارِ دستم میانِ شیشه ی بخار گرفته ی ماشین، مقصدی برای نگاهم پیدا کردم.
به جاده و کوه های سپید پوشش خیره شدم این جاده در هر فصلی قشنگی های خاصِ خودش را داشت. چشم هایم که از دید زدنِ جاده خسته شدند، سرم را تکیه دادم به تکیه گاهِ صندلی و پلک هایم را بستم و با شنیدنِ صدای بَم و نخراشیده ی فرشاد، فوراً بازشان کردم و نگاهش را از آینه، متوجهِ خودم دیدم: _سردت نیست؟ برای چند لحظه به نگاهش جواب دادم و نهایتاً گفتم: _نه. خوبه هوای ماشین. نگاهش را به جاده داد و حرف دیگری نزد.
من، هرچقدر پلک روی هم فشردم، خواب حتی برای چند دقیقه هم از فضای کسالت بارِ ماشین نجاتم نداد. بی حوصله نگاهم را چرخاندم و برای چند ثانیه، به تصویر ناواضح آینه بغل ماشین فرشاد نگاه کردم نیم رخی از پسری که روی صندلیِ کنار راننده نشسته بود را به نمایش می گذاشت تعداد دفعاتی که دیده بودمش، از انگشتان یک دست هم فراتر نمی رفت و پررنگ ترینشان برمی گشت به بیشتر از یک سال پیش، که در شب عروسی ماهگل و رضا دیده بودمش برادر رضا بود اما هیچ شباهتی بهم نداشتند…