دانلود رمان گناه من سادگی بود (دو جلدی) از ملیکا شاهوردی

دانلود رمان گناه من سادگی بود (دو جلدی) از ملیکا شاهوردی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان گناه من سادگی بود (دو جلدی) از ملیکا شاهوردی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

من حلمام، کسی که محکوم شد به عذاب مطلق. درست وقتی که دنبال کارهای عروسیم بودم توسط دشمن پدرم دزدیده شدم. کسی که رحم و مروت تو وجودش نبود و قلبش پر شده بود از نفرت هرروز و هرشب منو به جرم ناکرده شکنجه کرد. قاتل جسمم، قاتل روحم شد و منو وسیله ای کرد برای انتقام کوفتیش، انتقام خون خانوادش از کسی که ادعا می کرد پدر منه…

خلاصه رمان گناه من سادگی بود

سرمو انداختم پایین و سکوت کردم. به غیر از گرفتن زبونم چه کار دیگه ای میتونستم انجام بدم؟ -واسم مهم نیست بیرون چه غلطی میکنی و با کی می گردی ولی اینو یادت نره باز تکرار میکنم آویزه گوش کرت کن، اگر الان تو این خونه ای. فقط و فقط واسه خاطر آبرومه تا انگ بی غیرتی پشتم نباشه پس هرکاری میخوای بکنی با هر کی بگردی و هرساعتی بیرون باشی قبلش به این موضوع فکر کن. حالا گمشو اتاقت نبینمت. لبام از بغض لرزید. -چشم. با دو خودمو رسوندم اتاقم.

درو بستم مثل سرباز شکست خورده سُر خوردم زمین اشک هام بدون اختیار خودم صورتمو خیس کردن دستمو محکم کشیدم زیر چشمام. -نیا لعنتی نیا. دوباره بغض کردم. دست خودم نبود، هردفعه با حرفاش زخم عمیقی به قلبم میزد. صدای تلفن اومد از جیب مانتوم درش آوردم، سیاوش بود. وسط گریه لبخندی زدم سیاوش تنها مرحمم بود. بدون مکث تماسو وصل کردم صدای گرمش تو گوشم پیچید. -خوبی عزیزم؟ -سیاوش. صدام بر اثر گریه خش دار شده بود.

-جانم؟ چی شده؟ چرا صدات گرفته؟ چشمامو بستم. _تو که منو جون به لب کردی چی شده؟ اشک هام سرریز شد. کاش پیشم بودی سرمو میزاشتم رو شونه هات. شونه های من دیگه گنجایش نداره، داره خم میشه زیر این بار سنگین. صدای متعجبش اومد. _حلما؟ اخه چی شد تو این چند دقیقه؟تو که خوب بودی رفتی خونه. لبمو محکم گاز گرفتم _چیزی نیست ولش کن رسیدی؟ _مــــیگــــم چـــی شـــده؟ _داد نزن سیاوش با بابام بحثم شد. پوف کلافه ای کشید. _سر دیر رسیدنت؟…

دانلود رمان گناه من سادگی بود (دو جلدی) از ملیکا شاهوردی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاراج از شفیقه مشعوفی

دانلود رمان تاراج از شفیقه مشعوفی pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاراج از شفیقه مشعوفی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری که بی محبت پدر بزرگ شد، زیر دست ناپدری.. دختری که روی پای خود ایستاد و زیر بار حقارت نرفت… نابرادری که قاتل شد… اعدام شد‌… دختری که لکه دار شد… و مردی برای انتقام برخاست.. و هدفی جز به تاراج بردن جان و روح ،یغما“ ندارد…

خلاصه رمان تاراج

همه ی تسوراتم از این مرد بهم خورد. وقتی ذوق زده نشد و درست چند ساعت بعد مرا به زنگ نبست… صد البته که این کارها به پرستیژ این مرد پر از اخلاق های خاص نمی اومد.
و نجمه باور نمی کرد با کبیری رفیق شده ام. و در این دوروز نه از هومنی که ادعای عاشقی می کرد خبری شد نه از کبیری مرموز و مثلا رفیق بنده. البته درست بعد از تایم کاری توی خونه پیامی بدون سلام و علیک به این مضمون ب من رسید «ساعت ۸میام دنبالت..سیروان» سیروان؟؟ خاص بود… مثل وجودش… مثل حالت چشمانش… مثل صدایش… بعد دوش

مختصر جلوی آیینه نشستم. آرایشی کردم و این میان رژ قرمز ماتم را پر رنگتر از هر روز روی لب های قلوه ای ام کشیدم… خبری از رژ گونه و افراط نبود لباس شیک پوشیدم… انگشتر دور ناخونام را سر جایش بالا پایین می کردم. دوباره و دوباره در آینه نگاه کردم. چرا لوند نبودم. چرا بااین ریمل و خط چشم رژ قرمز هنوز دلبر نبودم؟ شبیه دختر بچه های دبستانی بودم..
به قول محمد: ناز و قرتی و مامانی و معصوم چشم بستم… کیفم دستی ام را در دست فشردم اسکرین بزرگ گوشی روشن خاموش شد. سیروان .ک… لبه ی شال سرخم را روی شانه ام

انداختم با آن پاشنه های بلند کفش قرمز رنگم پله ها را پایین رفتم. در واحد ماد جان را زدم. در را که باز کرد با دیدن تیپم گفت: کجا مادر؟ سر پایین انداختم. با دوستم میریم بیرون شب بر میگردم. ابرو بالا انداخت: همون مرد جوون دم در؟ سر تکان دادم… لبخند زد: مواظب خودت باش شبم حتما بیا ارشیا رو ژاله شاید بیاره پیشت. -چشم… فعلا. گونه اش را بوسیدم. از در که بیرون زدم مرد جوان مذکور ماد جان به ماشین تکیه داده. سر تا پا مشکی.. به طرفش رفتم دستم رو فشرد: خوبی؟ چشمانم را در حدقه چرخاندم: از احوال پرسی های شما.

لبخند کج مخصوصش را زد در ماشین را باز کرد: کار داشتم وگرنه احوال پرسی هم می کردم سوار شو. بی حرف سوار شدم. و بوی تلخ عطر این مرد… و منی که نسبتم با این مرد عوض شده، شده بودم دوست دختر افتخاریش… ماشین اشباع شده از عطر و حضور سیروان به راه افتاد. وشاید تنها عامل کم شدن استرسم آهنگ ملایم و لایت ماشین بود… -خب کجا بریم؟ سرم را به طرفش چرخاندم: گشنمه… خنده کجش و منی که مات لبخندش بودم: پس بریم شام بخوریم. او هم سرش به طرف من چرخاند: با پاتوق من موافقی؟ سر تکان دادم…

دانلود رمان تاراج از شفیقه مشعوفی pdf بدون سانسور

دانلود رمان نیمی  من و این شهر دیوانه  گلن از من و این شهر دیوانه  گلن فرخ نیا

دانلود رمان نیمی من و این شهر دیوانه گلن از من و این شهر دیوانه گلن فرخ نیا pdf بدون سانسور

دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه از گلناز فرخ نیا با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دانلود رمان نیمی من و این شهر دیوانه گلن از من و این شهر دیوانه گلن فرخ نیا pdf بدون سانسور

دانلود رمان شوک شیرین از مژگان قاسمی

دانلود رمان شوک شیرین از مژگان قاسمی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان شوک شیرین از مژگان قاسمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دو تعرض در یک شب و سرنوشتی که بعد از آن با حضور خان بختیاری رقم میخورد. دلوان دختری از تبار کورد که درست شب ازدواج اجباریش با خان یار احمدی فرار میکند و به خانه ی خان بختیاری پناه میبرد اما آنجا با حضور هیرمان، خانزاده ی پر ابهت بختیاری، بزرگترین اتفاق زندگی او رقم میخورد …

خلاصه رمان شوک شیرین

صدای زنگ تلفن خانه، در میان قار قار کلاغ های باغ گم شد و چشمان خسته ای که کل شب به التماس خدا مشغول بودند را باز کرد. نه زرین تاج توان برخاستن داشت نه مهلقا تاب نگاه گرفتن از تلفنی که بی وقفه زنگ میخورد حتی مرضیه هم نای جلو رفتن نداشت. روزبه در اتاق را باز کرد و با قدم هایی که سست بود از اتاق بیرون آمد که همزمان با او در اتاق هیرمان باز شد و با سر و رویی آشفته از اتاق خارج شد. ظاهر به هم ریخته و چشمان سرخ هیرمان با همان لباس‌هایی که شب گذشته به تن داشت نشان می‌داد که او نیز مثل باقی اهل خانه کل شب را

بیدار بوده نگاه خیره و پر حرفی به روزبه انداخت و در اتاقش را بست و به گمان خواب بودن مادرش و مرضیه، از پله ها با عجله پایین رفت تا قبل از قطع شدن تلفن تماس را جواب دهد. خط تلفن پایین فقط تماس های روستا بود برای همین هم هیچ کدامشان توان جلو رفتن نداشتند اما نرسیده به تلفن، تماس قطع شد و او تازه متوجه‌ی حضور مادر و عمه اش شد تا خواست علت جواب ندادن تلفن را بپرسد تلفن دوباره زنگ خورد و این بار مهلقا و زرین تاج بی حال و با استرس تمام به روی مبل رها شدند. این تماس پشت سر هم گواه خبرهای تازه ای

بود. خبرهایی که بوی تلخ و تندش به خوبی به مشام میرسید. این بار خود هیرمان هم دستش با تعلل جلو رفت و بالاخره تلفن را برداشت و الو .گفت همین و تنها چیزی که در گوشش نشست صدای خود هاشم خان بود که ” قصاص” را محکم و کوبنده در گوشش نشاند. چشمانش با ضعف بالا رفت و بر روی صندلی کنار تلفن شد چین گوشی شد و گوشی را با سستی تمام از کنار گوشش پایین آورد بالاخره رسید. بالاخره لحظه ای که برای نرسیدنش خدا خدا می‌ کردند فرا رسید و چه چیز وحشتناک تر از این لحظه؟ همین حال او برای غش کردن مهلقا و …

دانلود رمان شوک شیرین از مژگان قاسمی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تاروت از سرو روحی

دانلود رمان تاروت از سرو روحی pdf بدون سانسور

دانلود رمان تاروت از سرو روحی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار میشه که درنهایت بعداز مخالفت هر دو خانواده به ازدواج رازک و صاحب شرکت منتهی میشه درست زمانیکه رازک طرحی برای یه پروژه به شرکت ارائه میده که باعث سود دهی بالا و پیشرفت شرکت میشه با پاپوشی که مادرشوهر مستبدش براش رقم میزنه به زندان میافته و حکم طلاق غیابی بدستش میرسه…

خلاصه رمان تاروت

“ساعت سه بعداز ظهر – ۰۰:۳ pm” اینجا جای دنجی نیست، البته هست اما نه برای من برای آدم های اهل دوسیب و موهیتو… اینجا به درد کسایی میخوره که دلشون میخواد مخلوط بوهای اسپرسو و موکا و فرانسه رو با توتون و تنباکوهای معطر به اسانس های دوزاری استشمام کنن! اما من لای این همه دود داشتم خفه می شدم، اگر مجبور نبودم ، به ایستگاه سلامت سر نبش خیابون رفته بودم و یه آب طالبی پر از شکر وکف سفارش می دادم.

اما اینجا روی این صندلی ناراحت لهستانی که احتمالا رویه ی چوبیش هر کیس دیگه ای رو برای سلفی های پشت سر هم منقلب می کرد، مجبور بودم به ژله ای که کنار بستنیم نقش دکور رو بازی میکرد خیره بشم. ساعت سه و پنج دقیقه ی بعد از ظهر – ۰۵:۳ pm”” کنار پیشخون، دو تا صندلی پایه بلند بود، یه قفسه ی کتاب کوچیک هم درست وسط پایه های صندلی، زیر پیشخون تعبیه شده بود. سهراب… شاملو… حسین پناهی! شریعتی… مارلون براندو ! الفرد هیچکاک…

انیشتین با زبون بیرون اومده… و فروغ و پروین… پوسترهای ده در ده، مربعی ای بودند که درست زیر پیشخون به طرز نامرتبی چیده شده بودند. روی دیوار کاه گلی وتاریک کافه هم گل های خشک اویزون بود و بساط فنگ شویی…. دایره های متصل به پر… ماسک های خندان و گریان… مجسمه های افریقایی که با لبهای سرخ و گوشواره های پهن بیشتر شبیه یه وسیله ی شکنجه بودند تا عاملین دکورهای لوکس و روشن فکر گرایانه!

دانلود رمان تاروت از سرو روحی pdf بدون سانسور

دانلود رمان گدایی از تاکی (taki)

دانلود رمان گدایی از تاکی (taki) pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان گدایی از تاکی (taki) با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

کاترینا مورنو ساکن ایتالیا که از قضا یک رگ ایرانی هم داره…روانشناسی خونده و به خاطر نجات یک دختر از خودکشی بدجوری سر و صدا راه انداخته، با مردی به نام ژاویر جاوید آشنا میشه تا درمانش کنه، ژاویری که سالمه اما از نظر بقیه نه…یه مرد که زندگی خوبی داره اما چون کینه ای هست فکر میکنن دیوونست…و اینجوری سرنوشت دست به دست هم میده تا خانوم روانشناس هم درگیر کینه ی ژاویر جاوید شه! کینه ای که از خود روانشناسا سرچشمه میگیره

خلاصه رمان گدایی

عوضی ای زیر لب بهم گفت و همونطور که به سمت در میرفت ادامه داد: به آنا میگم کارای نصف کاره ی مدیر برنامه قبلی رو برات بیاره و رفت بیرون و درو بست…با لبخند به در بسته شده نگاه کردم جالب بود برام، تا حالا تو همچین موقعیتی قرار نگرفته بودم در اصل برای جلسه اول کاری خیلی راحت و البته غیر عادی بود ولی خب میتونیم این راحت بودن بیش از حدش رو به حساب دیوونه بودنش بزاریم.

حتی به روز فکرشم نمیکردم اون دکتر خشن و مغرور بخواد از دیوونه بودنش بهم بگه، نکنه منظور پدرش از رفتارهای عجیب و عصبی ژاویر همین بود؟ و چون نمیدونه فکر میکنه پسرش ازش دوری میکنه یا از همه زده شده. پس
اگه همه ی رفتارای به قول پدرش پرخاشگرانه و آدم گریز بودنش برای همین رازشه نیاز به درمان نداره… و اگر نیاز به درمان نداره پس باید حقیقت هدفم از اینجا اومدنو بهش بگم، نمیتونم با دروغ صمیمیت ایجاد شده بینمونو خراب کنم… مطمئنم درک میکنه.

ژاویر بر خلاف قیافه ی مردونه و پر جذبهش میتونه به دوست مهربون و خوش خنده باشه… به قیافه ش نمیخورد انقدر زود با آدم مچ بشه. شاید اینم یکی از خصوصیات دیوونه بودنه.. بعد از اینکه آنا کلی پرونده و اطلاعات بهم داد شروع کردم به برنامه ریزی…فکر نمیکردم رئیس به شرکت انقدر سرش شلوغ باشه. به زور وقتارو با هم هماهنگ کردم و درباره موضوعاتی که قرار بود صحبت بشه تحقیقاتی انجام دادم…. نود درصد ملاقات ها برای تمدید قراردادها بود. با خستگی به ساعت نگاه کردم. ساعت یک بعد از ظهر بود.

دانلود رمان گدایی از تاکی (taki) pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آینه قدی از سحر مرادی

دانلود رمان آینه قدی از سحر مرادی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان آینه قدی از سحر مرادی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آیهان فشن بلاگر، مغرور ومعروفی که با یک کینه و حس انتقام قدیمی تن به ازدواج با‌مروارید دختر حاج بهرام ثروتمند ترین جواهر فروش شهر می‌دهد تا به تقاص زخمی که حاج بهرام بر قلب خواهرش گذاشته است… بر سر مروارید بیاورد. تقابل عشق و مذهب در عاشقانه هایی نفسگیر دختری مذهبی و مردی جذاب اما بی بند و بار…

خلاصه رمان آینده قدی

مهین و فرخنده به مهمانهایشان خوشامد گویی کرده بودند و حالا کنار هم به استقبال از عروس و داماد کنار ورودی تالار ایستاده بودند. هر کدام لبریز از احساسات مادرانهشان مشتاق دیدن فرزندشان بودند. ایهان بازویش را جلو گرفته بود و دست ظریف مروارید دورش حلقه شده بود. ایهان عادی و بی استرس… مروارید ملتهب و پر هیجان از دیدن میزهایی که دورتادورش را مهمانها پر کرده بودند به داخل تالار قدم برداشتند. هر دو به یک اندازه لبخند به لب داشتن اما تظاهر واقعی بودنش برای ایهان کار بلد اسانتر از مروارید سرخورده در روابط بود.

مهین و فرخنده جلو امده بودند، تا به رسم محبت عروس و داماد را در آغوششان بگیرند. چشمهای مهین بعد از دیدن مروارید در ان لباس شکیل، بارانی شده بود پر از ابرهای اشتیاق و نگرانی… پلک هایش را بازو بسته کرد تا با نفس عمیقش حجم بزرگی از احساساتش را کنترل کند و دستهایش را دور مروارید درخشندهاش حلقه کرد. عزیز دل مامان…عروسک قشنگم خوشبخت بشی. بغض مروارید از مهربانی لحن مادرش نبود بلکه از واژه ی خوشبخت بشی اش بود و کاش گفته بود خوشبخت شده ای تو در کنار ایهان.

خوشبختترین دختر این شهر هم نشوی بازهم خاطرت جمع باشد که زندگی را برده ای… ارام و رنجور لب می زند: -ممنون مامان. فرخنده با تمام دلواپسی هایش ایهانش را فشرده بود به تنش،به تن اشوب زده ی مادرانه اش… فارغ از تمام دلخوری هایش به سمت مروارید قدم برداشت، با انکه باخبر از تلخی های بین بچه هایش با حاج بهرام بود اما دل مادرانه اش تاب نیاورد که زبانش به دعای خیر باز نشود… به تقدیر و قسمت اعتقاد داشت شاید هم همه چیز دست در دست هم داده بودند تا امشب و این ازدواج شکل بگیرد…

دانلود رمان آینه قدی از سحر مرادی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان تقاطع از بهاره حسنی

دانلود رمان تقاطع از بهاره حسنی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان تقاطع از بهاره حسنی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درباره دختری به نام ساراست که با دختر خاله مادرش فرشته زندگی میکنه و با بدحال شدن فرشته سارا مجبور میشه به پسراش که خارج از کشورن خبر بده و…

خلاصه رمان تقاطع

ضـربـه ای بـه در اتاق زدم و در را باز کردم و با پا هـل دادم. بهمـن روی مبلی که همیشه می نشستم و بلندیهای باد گیر را می خواندم، نشسته بود و دسـت مـادرش در دسـتـش بـود و راجـع بـه چیـزی صـبـحت مـی کـرد. چشـمان فرشته پر از عشـق بـود و با لذت بـه پسـر بـزرگش نگاه می کرد. آنچنان با اشتیاق که انگار می خواسـت خـم شـود و او را ببلعـد. ظرف غذا را روی میز گذاشتم و همـین کـه خـم شـدم و تـا بـه فـرشـتـه جـان کمک کنم تا برخیزد، بهمـن آرام و زیر لب گفـت کـه خـودش بـه مـادرش کمک می کند. عـذرم را خواست و مـن هـم بیرون رفتم. در بالا صــدای موسیقی از اتاق دانش می آمد و در اتاق

برنـا هـم نیمه بـاز بـود وصدای صحبت کردن او به انگلیسی می آمد. کمی تند و عصبی. برنا را بیخیال شدم ولی به در اتاق دانش زدم. با تاخیر در را گشود.با دیدن من کمی اخم کرد. مثل اینکه مـن مسئول برخورد بهمن با او بودم. _ناهار حاضره. بدون حـرف بـه داخـل رفت و در را به هم کوبید. آهی کشیدم و پایین آمدم و بـرای خـودم غذا کشیدم و شروع کردم. هنوز مدتی نگذشته بود که برنا از پله ها پایین آمد و بـا دیدن میز غذا آمـد و سر مـیز نشست. صورتش گرفته و ناراحت بود ولی با اشـتـها شـروع بـه خـوردن کرد. بعـد هـم بلنـد بلنـد دانـش را صدا کرد. دانش هم از همان بالا فریاد زد که نمی خورد.

برنا با تعجب به بالای سرش و سقف نگاه کرد و بعد به من مثل اینکه مقصر غذا نخوردن دانـش هـم مـن بـودم و خبر نداشتم. مـن هـم شانه ام را بالا بردم. برنا هم با صدای بلند گفت: به جهنم! خنده ام گرفت، اما از ترسم لیوان آب را برداشتم و تظـاهر بـه اب خوردن کردم. تنهـا مـن و برنـا نـاهـار خــوردیم و بهمن و دانـش نیامدند. اما یک ساعت بعـد، زمـانی کـه مـن غـذا را جمـع کـرده بـودم و ظرفها را در ماشین گذاشـته بودم، دانـش بـه اشپزخانه آمـد و گشتی در اشپزخانه زد. متوجه شدم کـه گرسنه است. اما نخواست که جلوى من چیزی بخورد. وقتی که بیرون رفتم، برای خودش غذا کشید و دو لپی مشغول شد…

دانلود رمان تقاطع از بهاره حسنی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان کلاف از آمین

دانلود رمان کلاف از آمین pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان کلاف از آمین با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آمین،دختر خود ساخته و مغروریه که از عشق آرمین ضربه میبره و به مهرزاد پناه میاره تا درمون دردش بشه. دریغ از اینکه همه اینا یه بازیه… بازی انتقام که که قربانی اصلیش آمینه…

خلاصه رمان کلاف

اشک هام رو تند تند پاک می کردم و فرمون رو دو دستی چسبیده بودم صدای هق هق هام کل ماشین رو برداشته بود. خوبه که جاده خلوت بود وگرنه تاالان تصادف کرده بودم. آرایش هام مطمئنا پخش شده بود و کل صورتم رو شبیه هیولا کرده بود. آیسان هم پا به پای من گریه می کرد ولی بی صدا، ساعت دوازده بود و به مامان گفته بودم که شب خونه ی آیسان اینا می مونم. خداروشکر که مامان به خانواده ی آیسان اعتماد داشت.

وگرنه من با این ریخت اگر می رفتم خونه هم همه سکته می کردن هم می فهمیدن که ماجرا از چه قراره. تو کل عروسی تمام تلاشم رو کرده بودم که خوشحال ترین آدم جمع به نظر برسم و الان که تنها بودیم خوب می دونستم دیگه فقط خرابه ای از من باقی مونده. بهترین لباس رو خریدم بهترین آرایش رو کردم فقط چون آمینه و غرورش، همه چیز هم از بین بره غرور من نباید بشکنه. اون نباید بفهمه که من شکستم. هجوم خاطره هام رهام نمی کرد. هی توی سرم دوره می شد همه چیز.

و من چقدر دلم می خواست عق بزنم و بالا بیارم. خاطره های مردی رو که امشب تمام شب ازدواجش با زن دیگه ای رو برام به نمایش گذاشته بود. مگه این همون آرزویی نبود که با من راجبش حرف می زد؟ مگه لباس عروس تن این زن دقیقا همونی نبود که عکسش رو به من نشون دادی و گفتی که می خوای تو تنم ببینی؟ مگه تمام این عروسی همه ی اون چیزی نبود که مو به مو برام تعریف کردی و من هی سرخ و سفید شدم و دلم قنج رفت برای این آینده ی زیبا….

دانلود رمان کلاف از آمین pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان برگ ریزان دلم از حنانه محبی زاده

دانلود رمان برگ ریزان دلم از حنانه محبی زاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان برگ ریزان دلم از حنانه محبی زاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رزا و امید دختر عمو پسر عمویی که بالاخره بعد از دو سال دوستی دور از خانواده،بالاخره با هم ازدواج می کنن اما یکی از دشمنای امید،برای زمین زدنش تنها نقطه ضعف امید رو رزا می دونه و چی بهتر از اینکه عشق اونو…

خلاصه رمان برگ ریزان دلم

متین محمدی دیگه خیلی داشت طول میکشید،من باید هر طور شده، امید و زمین می زدم، بسه هر چی صبر کردم! امید تو زمینه کاری خیلی حرفه ای بود و هیچ جوره نمیشد سرش کاله گذاشت! چند وقت پیش که دنبال راهی برای زمین زدنش بودم، متوجه شدم که امید بدون رزا هیچ! وقتی اون بسته رو براش فرستادم، دیدم که چطور دیوونه شد! شاهد مریض شدنش بودم، شاهد این که یک هفته شرکت نیومد خوب می تونستم از طریق رزا، زمینش بزنم، جوری که دیگه هیچ وقت نتونه بلند بشه!

می‌تونستم فلجش کنم، هم اونو، هم اون متین بی پدر رو! واسه اونم برنامه داشتم، «متین پایدار،امید پایدار، پونه پایدار و رزا پایدار!» مهره های اصلی این بازی، این چهار نفر، باهم همه چی بودند و از پس همه کار بر می اومدند ولی بدون هم، هیچی نبودند! از بچگی دیده بودم که وقتی یکیشون نباشند، اون یکی ها هم انگار بال و پر ندارند و توان انجام هیچ کاری رو ندارند! همشون رو میزدم زمین! اون رزایی که جلوی همه خوردم کرد و گفت که علاقه ای نسبت بهم نداره، جلوی همه گفت که من براش ارزشی ندارم و اون فقط عاشق امیده!

امید و متینی که تا دیدن تو مرز ورشکستگی ام، نصف سهم من رو از شرکت با قیمت بالا خریدن و به معنی واقعی کلمه، دستم و بستن حالا که فکر می کنم، شاید آدم بی گناه این قضیه پونه باشه، پونه پایدار، عشق متین، عشقی که فکر می کنه، علاقش یه طرفست ولی نمیدونه متین شاید حتی بیشتر از اونی که امید رزا رو دوست داره، اونو دوست داره! متین حتی وقتی اخم پونه رو می بینه، عصبی میشه و زمین و زمان رو بهم می دوزه ! ولی غرورش اجازه، ابراز عشقش رو نمیده! با صدای زنگ گوشیم، بدون نگاه کردن…

دانلود رمان برگ ریزان دلم از حنانه محبی زاده pdf بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بندر رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.