دانلود رمان پارادوکس چشمانش از آلما شایسته

دانلود رمان پارادوکس چشمانش از آلما شایسته رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان پارادوکس چشمانش از آلما شایسته با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

جانا دختری که سالها پیش طی یک حادثه پدر و مادرش را از دست می‌دهد و زمانی که می‌فهمد پدر و مادرش به دست پرویز فولادوند به قتل رسیده اند تصمیم می‌گیرد برای انتقام به عمارت فولادوند ها برود و کاری کند که پسر پرویز فولادوند یعنی مسیحا فولادوند عاشقش شود تا بتواند از این قضیه سو استفاده کند و انتقامش را به نحو احسن بگیرد،غافل از اینکه مسیحا یک مرد عادی نیست،او درگیر یک بیماری روانی است و با وجود گذشته ی نامعلوم و شخصیت مرموز اش جانا پشیمان شده می خواهد به هر نحوی از آن عمارت شوم فرار کند ولیکن موانعی سد راه اش می شود..!

رمان پارادوکس چشمانش
تای ابرویش را بالا انداخت و همینطور که ته ریش را نوازش میکرد نزدیک لب هایش لب زد: برعکس من؟! _زمانی که منو ول کردی و رفتی با نوید زیادی وایب این دختره رو میدادی! _وایب خرابارو؟! با اخم گفت: نه! _تو گفتی دختره مثل خرابا چسبید به یه نفر دیگه و تلاشی برای درمان پسره نکرد درست مثل من،نه؟! حرصی گفت: نه تو به لیلی نزدیکی و نه من به رایل! دست اش را نوازش وار روی بازوی سفت و عضلانی اش کشید و بی توجه به اینکه حالا هر دو در مکانی عمومی با فاصله ای کم از هم ایستاده بودند و جانا مدام مسیحا را نوازش میکرد گفت: تفاوتمون چیه؟!
آب دهان اش را قورت داد و پیشانی اش را به پیشانی جانا تکیه داد و همینطور که با انگشت شست لب هایش را لمس میکرد گفت: من مثل رایل بی عرضه نیستم و با تمام حال بدم بلد ام چطور خودم رو کنترل کنم تا دست روت بلند نکنم و وقتی خطایی ازم سر بزنه قبولش میکنم و چه بسا برای اصلاحش تلاش کنم مثل الان، و تو، تو حتی اگر توی رابطمون خطایی کردی هربار پشیمون شدی و برگشتی، خودخواه نبودی و همیشه حق رو کام ًلا به خودت نمیدادی و الان اینجایی چون میخوای کنار ام باشی ،چون امید داری به درمان ام، و به علاوه تو هیچوقت به طور جدی نخواستی من رو از تیدا جدا کنی، درست برعکس لیلی! چهره در هم کشید و گفت: نمیخرمش! و بعد انگار که تازه متوجه وضعیتشان شده باشد مسیحا را به عقب هول داد و گفت: ما داریم چیکار میکنیم؟!
شانه بالا انداخت و گفت: گفتم که،باید برگردیم خونه، الان نه تو به خودت مسلطی و نه من به خود ام! سرش را بالا انداخت و گفت: هنوز کتاب نخریدم، مثل اینکه تو بیشتر از من از کتاب ها سر در میاری،پس تو واسم انتخاب کن! دست اش را کشید و همینطور که به سمت قفسه ی کتاب های روانشناسی میبرد گفت: رمان مزخرفه، جز اینکه وقت آدمو میگیره به درد دیگه ای نمیخوره،روانشناسی بخر! _هوم،ولی تو خودت اون رمانه رو خونده بودی. _آره،به پیشنهاد یه روانشناس بی مغز، میگفت خوندنش کمک میکنه برای درمان ام تلاش کنم تا عاقبت ام مثل رایل نشه! تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: خب؟!الان اگه بخوای بهم یه کتاب روانشناسی معرفی کنی اون چیه؟! بی حوصله به کتاب ها نگاه کرد و با خوردن چشم اش به جلد کتابی که روی اش نوشته بود “Hold me tight مرا محکم در آغوش بگیر” با کنجکاوی کتاب را مقابل صورت اش گرفت و

خلاصه رمان پارادوکس چشمانش

تای ابرویش را بالا انداخت و همینطور که ته ریش را نوازش میکرد نزدیک لب هایش لب زد: برعکس من؟! _زمانی که منو ول کردی و رفتی با نوید زیادی وایب این دختره رو میدادی! _وایب خرابارو؟! با اخم گفت: نه! _تو گفتی دختره مثل خرابا چسبید به یه نفر دیگه و تلاشی برای درمان پسره نکرد درست مثل من،نه؟! حرصی گفت: نه تو به لیلی نزدیکی و نه من به رایل! دست اش را نوازش وار روی بازوی سفت و عضلانی اش کشید و بی توجه به اینکه حالا هر دو در مکانی عمومی با فاصله ای کم از هم ایستاده بودند و جانا مدام مسیحا را نوازش میکرد گفت: تفاوتمون چیه؟!

آب دهان اش را قورت داد و پیشانی اش را به پیشانی جانا تکیه داد و همینطور که با انگشت شست لب هایش را لمس میکرد گفت: من مثل رایل بی عرضه نیستم و با تمام حال بدم بلد ام چطور خودم رو کنترل کنم تا دست روت بلند نکنم و وقتی خطایی ازم سر بزنه قبولش میکنم و چه بسا برای اصلاحش تلاش کنم مثل الان، و تو، تو حتی اگر توی رابطمون خطایی کردی هربار پشیمون شدی و برگشتی، خودخواه نبودی و همیشه حق رو کام ًلا به خودت نمیدادی و الان اینجایی چون میخوای کنار ام باشی ،چون امید داری به درمان ام، و به علاوه تو هیچوقت به طور جدی نخواستی من رو از تیدا جدا کنی، درست برعکس لیلی! چهره در هم کشید و گفت: نمیخرمش! و بعد انگار که تازه متوجه وضعیتشان شده باشد مسیحا را به عقب هول داد و گفت: ما داریم چیکار میکنیم؟!

شانه بالا انداخت و گفت: گفتم که،باید برگردیم خونه، الان نه تو به خودت مسلطی و نه من به خود ام! سرش را بالا انداخت و گفت: هنوز کتاب نخریدم، مثل اینکه تو بیشتر از من از کتاب ها سر در میاری،پس تو واسم انتخاب کن! دست اش را کشید و همینطور که به سمت قفسه ی کتاب های روانشناسی میبرد گفت: رمان مزخرفه، جز اینکه وقت آدمو میگیره به درد دیگه ای نمیخوره،روانشناسی بخر! _هوم،ولی تو خودت اون رمانه رو خونده بودی. _آره،به پیشنهاد یه روانشناس بی مغز، میگفت خوندنش کمک میکنه برای درمان ام تلاش کنم تا عاقبت ام مثل رایل نشه! تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: خب؟!الان اگه بخوای بهم یه کتاب روانشناسی معرفی کنی اون چیه؟! بی حوصله به کتاب ها نگاه کرد و با خوردن چشم اش به جلد کتابی که روی اش نوشته بود “Hold me tight مرا محکم در آغوش بگیر” با کنجکاوی کتاب را مقابل صورت اش گرفت و خلاصه وار ورق زد و بعد آن را مقابل جانا گرفت و گفت این خوبه،همینو بخر!

دانلود رمان پارادوکس چشمانش از آلما شایسته رایگان pdf بدون سانسور

درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
ابر برچسب ها
دانلود رمان های مژگان فخار دانلود رمان های بهاره حسنی دانلود رمان های نیلوفر قائمی فر دانلود رمان های مریم روح پرور دانلود رمان های رویا رستمی دانلود رمان های سرو روحی   دانلود رمان های مریم پیروند دانلود رمان های پگاه دانلود رمان من میترسم از فائزه گرمرودی pdf دانلود رمان های فائزه گرمرودی دانلود رمان ماهی از مریم روح پرور pdf دانلود رمان تعبیر یک کابوس از شادی داودی pdf دانلود رمان آسمان دیشب آسمان امشب از مهسا نجف زاده pdf دانلود رمان های سلما علیزاده دانلود رمان الماس جادویی از سلما علیزاده pdf دانلود رمان های مهشاد لسانی دانلود رمان گل فروشی خیابان مارسی از مهشاد لسانی pdf دانلود رمان تشریفات از سرو روحی   pdf دانلود رمان های عارفه کشیر دانلود رمان های شادی داودی دانلود رمان دریا پرست از فاطمه زایری pdf دانلود رمان ابهام از مژگان فخار pdf دانلود رمان های دوباره من و تو دانلود رمان اسطوره از پگاه pdf دانلود رمان ب از دوباره من و تو pdf
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بندر رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.