دانلود رمان ماهی از مریم روح پرور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هوا خیلی گرم بود و آن دختر فوق العاده گرمش بود… نگاه اطرافش میکرد و هر چند ثانیه نگاهشو تغییر می داد و بالاخره اتوبوس رسید… خوشبختانه روی صندلی نشست و در دل غرید… خدا رو شکر که اتوبوسای شیراز خلوت تر از تهران تو یه ساعت مشخص میشه جای برای نشستن پیدا کرد… تلفن همراهش را از زیپ کوچک کوله پشتیش بیرون آورد… الگوی رمز را وارد کرد چند پیام توی تلگرام داشت که مال کانال های مختلف بود .
خلاصه رمان ماهی
یه لحظه انگار دنیا رفت روی سکوت. همه جا تاریک شد اردلان بهتش زد ماهی چشم بست ویدا پوزخند زد و نادر لبخند شیطانی. اردلان چنان فریادی زد که کل شرکت جلوی در اتاق جمع شدن -چی؟! ماهی لرزید چشم باز کرد و با تردید قدم سمت اردلان برداشت -توضیح میدم اردلان اما صدای پوز خند ویدا بلند تر شد و گفت -چیو توضیح بدی ماهی اینکه زن بابک بودی یا اینکه قبل از بابک با یکی دیگه…
اردلان دستانش طرف سرش رفت. سرش تیر می کشید. ماهی اشک ریخت -اردلان این جوری… که میگن نیست… بذار من توضیح بدم اما اردلان دیوانه شده بود شوک بزرگی بود. فریاد زد -خفه شو ماهی فهمید کار از کار گذشته و شد آن چیزی که می ترسید آن چیزی که واهمه داشت آن چیزی که فرار می کرد. اتا سراسیمه وارد اتاق شد. نگاه همه کرد و سمت برادرش رفت که یکدفعه اردلان به نشانه تحدید رو به اتا گفت…