دانلود رمان رایگان برای موبایل به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
♥️رمان : رعیت ( برده ) کوچولوی من ( دو جلد کامل)
♥️ژانر : #عاشقانه #ارباب_رعیتی
♥️نویسنده : #لواشک
♥️خلاصه :
روایات عشقی ممنوعه در دهه چهل شمسی میان خانزاده سن بالا و کار کشته ای در برابر رعیت کوچولوی خجالتی که فقط به عطر تن اون خو گرفته بود او با سواد و فرنگ رفته در مقابل دختری که پا از روستا فراتر نگذاشته…
آروم آروم جلو آمد و تن خسته ام رو به آغوش کشید و من و با خودش به دنیای از ممنوعه ها برد …
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای شورکی
###
دانلود رمان رعیت ( برده ) کوچولوی من ( دو جلد کامل) از لواشک بصورت pdf
دانلود رمان عمویم نباش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان زنجیر و زر pdf از zk ( زینب کیوانپور)
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر
ژانر رمان: عاشقانه
خلاصه رمان زنجیر و زر
پافرا تاشچیان نوه ی تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود.
اما زمانی که در اتاق خواب خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ می شود! اروند کامکار ، مردی جذاب و
تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و
چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه ی کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها رو ترتیب می دهند
تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و…
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای حامد شورکی
###
دانلود رمان طنز دانشگاهی pdf بدون سانسور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان :#عموی_ناتنی_و_شهوتی_من( #جلد_دوم )
جلد اول : #پدر_بزرگ_هات_من
نویسنده : #Sara_Erotic
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
کاتیا دختری هست که تو یه باشگاه کار میکنه وقتی صاحب باشگاه رو میبینه بین اینا یک کشش شدید به وجود میاد کاتیا و کارن وارده رابطه میشن ولی روزگار باهاشون نمیسازه و دوری بینشون به وجود میاد کاتیا میفهمه کارن عموی ناتنیشه و باید رابطشونو قطع کنن ولی کارن نمیزاره و اتفاقاتی پیش میاد که زندگی هر دوشون …..
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای حامد شورکی
###
دانلود رمان پدر بزرگ هات من ( (دو جلد کامل) به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در بیست رمان
جلد اول : #پدر_بزرگ_هات_من
نویسنده : #Sara_Erotic
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
بلا دختری آروم و س.ک.س.ی که با پدربزرگ جَوونو هاتوهوسبازش زندگی میکنه. با بزرگتر شدنش کم کم توجهش به تنها جنس مذکر زندگیش جلب میشه و عاشق پدربزرگش میشه و در یک شب توی پارتیِ ساحلی اولین س.ک.سشون آغاز میشه و …
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای حامد شورکی
پس از پرداخت هر دو جلد برای شما نمایش داده میشود
###
خرید از طریق لینک زیر
دانلود رمان پدر بزرگ هات من ( (دو جلد کامل) اثر سارا نگارش قوی
دانلود رمان نیلوفر قائمی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ام رمان: #مارتینگل
ژانر: #عاشقانه #هیجانی #معمایی #جدید
نویسنده: #عالیه_جهان_بین
شهنام دوست صمیمی پویان به دلیل کینه کهنه و دشمنی پنهان با او خانه ای به قیمتی ارزان به پویان می فروشد تا او ب همسرش وصال در آنجا زندگی کنند غافل از اینکه شهنام داخل تمام اتاق های خانه دوربین کار گذاشته و …
خلاصه:
من از کجا باید میدونستم که وقتی تو خونهی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقت عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر…
یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربینهای تعبیه شده تو خونه، دید میزد؟!
از کجا باید میدونستم که اون مرد، دشمنِ قسم خوردهی شوهرم بود و با دیدنِ من…
آشفته شد تا شوهرم رو زمین بزنه. اینبار ضربه محکمتر بود… قویتر…
و من زمانی فهمیدم باختم که متوجه شدم شوهرم به اون مرد مثل چشماش اعتماد داره.
اعتماد داشت به قاتل زندگیش تا…
«مارتینگل یه استراتژی تو قماره که برد و باخت 50/50 داره »
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای حامد شورکی
پس از پرداخت هر دو جلد برای شما نمایش داده میشود
###
خرید از طریق لینک زیر
دانلود رمان ژن برتر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
📓 نام رمان : #استاد_خاص_من
🖋 نویسنده : #محیا_داوودی
🪄 موضوع رمان : اجتماعی ، عاشقانه , دانشجویی , دانشگاهی
📄 تعداد صفحات : 1108
🗒 خلاصه رمان :
داستانی از یلدا دانشجوی تخس استاد جاوید است که صرفا جهت انتقام از استادش پیشنهاد ازدواجش را قبول میکند، غافل از اینکه سرنوشت قرار است خیلی چیزها را عوض کند، عاشقانه ای طنز و تکرار نشدنی …
شماره پشتیبانی پس از خرید :
09170366695
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
با پرداخت هر دو جلد را دانلود کنید
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
آقای حامد شورکی
پس از پرداخت هر دو جلد برای شما نمایش داده میشود
###
خرید از طریق لینک زیر
دانلود رمان ضربان قلب به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود پس از پرداخت
شماره پشتیبانی پس از خرید :
تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ
در صورتی که امکان پرداخت ندارید در تلگرام شماره کارت بگیرید
09170366695
آقای حامد شورکی
###
دانلود رمان شوک شیرین بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در بیست رمان
دانلود رمان شوک شیرین اثر مژگان قاسمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دو تعرض در یک شب و سرنوشتی که بعد از آن با حضور خان بختیاری رقم میخورد، دلوان دختری از تبار کورد که درست شب ازدواج، اجباریش با خانِ یار احمدی فرار میکند و به خانهی خان بختیاری پناه میبرد اما آنجا با حضور هیرمان، خانزادهی پر ابهت بختیاری، بزرگترین اتفاق زندگی او رقم میخورد …
خلاصه رمان شوک شیرین
خیال خامی بود. یک خیال خام و احمقانه که نمیدانست ذره ای اهمیت برای این مرد در حال رانندگی، دیگر ندارد این مرد پرونده راهی را خیلی وقت پیش بسته بود شاید در جایی میان همان روزهای دور کودکی. روزهایی که با اسمی ترک خورده به روی دختر عمه از دور چشم داشت. خصوصا در مهمانی های بزرگ ولی راهی به جز اطاعت نداشت. اطاعتی طبق رسوم که با دست خودشان به هم خورد و این گره آزاد شد. هرچند که در کل مدت اعلام نامزدی رسمی با راهی تمام تلاشش را برای کامل بودن کرده بود برای همسر شدن یک همسر بی دل. وقتی واکنشی از سمت
هیرمان ندید از گوشه چشم کمی دقیق تر نگاهش کرد دیدن این چشمان بی تفاوت به گفت و گوی آن ها اصلا به مزاجش خوش ننشست به خصوص که کل خاطرات این سه شب گذشته حسابی روانش را به هم ریخته بود و به دنبال بهانه ای برای یک درگیری درست و حسابی میگشت. باز هم یادش آمد بی اختیار از آینه راه خوی را از نظر گذراند و دستی که از پنجره بیرون مانده بود را مشت .کرد او برایش یک آرزوی محال میشد. درست همین فردا که در روستا همه چیز برملا میگشت دیگر اثری از او و این پ احساس کهنه نبود. زبان تندش به کار افتاد. -خب حالا تکلیف چی
میشه؟… خانزادهی مغرور و دلربای روستا… تکلیف پسر عمه ای که فردا مجبور میشی ازش دفاع کنی چی میشه؟ پای هیرمان محکمتر روی گاز فشرده شد و دم عمیقی، محکم و قاطع گفت: من نگفتم ازت دفاع میکنم… من به درخواست مادرت و مادرم اومدم بیارمت تهران در اصل تصمیم اصلی رو اونا برات میگیرند نه من … صدای هق ریز عمه اش را نشنیده گرفت و با فکری که هر لحظه آشوب تر میشد ادامه داد: سعی کن زبون به دهن بگیری روزبه … چون واقعا به خونت تشنه ام… روزبه نیشخندی زد و زبانش را در دهانش را دوری داد و با لحنی بی تفاوت گفت …
دانلود رمان to kill a mockingbird به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان هما اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هما عاشق و دلباخته، فرید پسرعمه اش است، فرید هم مثل، هما عاشق و شیفته ست، اما این عشق و شیفتگی برای همای قصه نیست! همای قصه این بار همای سعادت نیست، همای حسرت است! با این حال چرخش زمین و زمان این دو عاشق را بیش از حد به هم گره میزند؛ اما تصمیم با هماست باید دید او چه فکری به حال این گره ها می کند، آن ها را باز می کند یا محکم تر از قبل گره میزند …
خلاصه رمان هما
وقتی رسیدم هامون خوابیده بود و این کمی برایم عجیب بود. سابقه نداشت هنگام رسیدنم نباشد یا حتی خواب باشد او همیشه بود. مامان که متوجه تعجبم شده بود خواب بودنش را به مساعد نبودن حالش ارتباط داد. هر چند واضحاً مشخص بود دلیل دیگری در این بین وجود دارد کمی که پافشاری کردم، از حال و احوال نامساعد روحی اش خبر داد و گفت خودش هم چیز بیشتری نمی داند مدتی ست فقط می داند این وضعیت گریبانش را گرفته خواستم گله کنم که چرا زودتر مرا در جریان نگذاشته که با فکر
به حال و روز خودم، خفه شدم. من احمق آنقدر در دنیای فرید غرق شده بودم که از همه چیز دور مانده بودم. شرمنده بودم و حرفی برای گفتن نداشتم. این بی خبری ها فقط تقصیر خودم بود. با وجود اینکه فکرش بیش از حد مشغول هامون بود اما طوری نگاهم میکرد که حس می کردم بی پرده ذهنم را میخواند. حالا که رودرویش بودم نمی توانستم طبق معمول همه چیز را به فقدان بابا اتا ربط دهم و دلم هم نمی خواست چیزی از وضع زندگیم بدانند. نه او و نه حتی هامون بیماری هامون به قدر کافی
توان مامان را می گرفت و هامون هم به قدر کافی از بیماریش می کشید که دیگر جایی برای من نداشت و من نمیخواستم باری اضافه بر دوششان شوم منی که تقریبا هیچگاه برای آنها دردسری جز دلتنگی نداشتم و تمام بارم بر دوش بابااتا بود. مامان خواسته بود حرف بزند یا در واقع از زیر زبان من حرف بکشد که خستگی و خواب آلوده بودن را بهانه کردم و در اتاقی که هرگاه سراغشان می آمدم، به من اختصاص می یافت سنگر گرفتم. تا حتی شده فقط برای چند ساعت این حرف زدن را به تعویق بیندازم و …
دانلود رمان هما اثر فرزانه صفایی فرد (Allium – دنیا) بدون سانسور
دانلود رمان و ان یکاد از ریحانه کیامری نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در www.20novel.com
دانلود رمان و ان یکاد اثر ریحانه کیامری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری مذهبی با خانواده ای مساحمه کار به نام الهه سادات که چهل روز بعد از فوت نامزد صیغه ای اش متوجه بارداری اش می شود، کسی را باور نمی کند که جنینش حلال است و تهمت فسق و فجور میخورد، اما با حضور یک ناجی، الهه سادات از پرتگاه خودکشی و سقط جنین عقب می کشد و آن شخص کسی نیست جز مهندس سهراب همایونفر، کسی که اللهه سادات را زن داداش خطاب می کند و …
خلاصه رمان و ان یکاد
مجید جعبهی دستمال کاغذی را برداشت و به طرف خواهرش پرت کرد . _برو چاییتو بریز وروره جادو! سهراب در تایید حرف رفیقش برآمد . _راست میگه دیگه برو، لازم نکرده انقدر از محسنات داداشت واسهش بگی . انقدر بگو تا پشیمون شه از دعوت کردنمون . _نه بابا این چه حرفیه میزنید اتفاقا من خوشحالم میشم اینجا رو خونه خودتون بدونید . سهراب شانه بالا انداخت . _اوکی، خلاصه از ما گفتن بود . مجید به شانه اش کوبید . _داداش همین الان آتش بس اعلام کردیما، بذار دو دقیقه ازش بگذره بعد شروع کن . و رو به دینا کرد .
_حساب تو هم باشه وقتی رفتیم خونه، خواهر مهربونم. دینا دهان خند پوکری زد و گفت : _نه دیگه خطرناک شد . فقط وقتایی خواهر مهربونت میشم که نقشه ی شومی تو سرت باشه . من برم چای بریزم . الهه خواست دنبالش برود که دینا مانع شد . _ای بابا گفتم میرم میریزم دیگه، تو میای چی کار؟ نترس چای ریختن بلدم . _آخه من معذبم…
مهمونی به هر حال، بار اوله میای_نه معذب نباش، بنشین از تماشای ماجراه ای پت و مت لذت ببر . و به محض نیم خیز شدن مجید به سرعت نشیمن را ترک کرد. الهه که فضا را سنگین دید، سکوت را شکست . _چرا ملینا خانمو نیاوردین؟ منتظر ایشون هم بودم . سهراب باز به قادهان جدی اش برگشت . _لطف داری . _خودشون دوست نداشتن بیان؟
_نه، نگفتم بهش . _چرا آخه؟ میاومدن خوشحال میشدم . _دیگه نیومدنش بهتر بود . _چی بگم والا… هرطور خودتون صالح میدونید. مجید خطاب به سهراب گفت: _اگه ازم بپرسن تنها کار عاقلانه و خوبی که تو توی کل عمرت انجام دادی چیه؛ بدون شک امشبو براشون تعریف میکنم. _خب حالا توام، باز شروع نکن. _باشه دادا، من تسلیم!…