دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه از فریده رهنما با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
“عسل” که برای ازدواج با نامزد انتخابی خانوادهاش عازم لندن است در هواپیما با جوانی به نام “دهناد” آشنا میشود که او را از ازدواج با مردی که قبلا ندیده منع میکند. عسل به محض رسیدن به فرودگاه و مشاهده مرد مسن و آبلهرویی که طبق مشخصات داده شده قبلی لباس پوشیده، با این تصور که او همسر آیندهاش است روی پنهان میکند و با دهناد میگریزد و به پانسیون خواهر وی در لندن پناه میبرد. او در آنجا با ابهامات بسیاری درباره آن پانسیون و دهناد که اکنون به هم علاقهمند شدهاند روبهرو میشود …
خلاصه رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه
اگر به هوش آمد بگذار گریه کند وگرنه آرام نخواهد گرفت با بلایی که آن بی شرف به سرش آورده این عکسالعمل طبیعی است. هرگز به خاطرش خطور نمی کرد که چنین بلایی سرش آورده باشند. بی شرف پدرش را در می آوردم می و در نهایت خشم و غضب گفت: فعلا که از چنگمان فرار کرده. سپس خطاب به ما گفت خیالش رسید به همین سادگی میتواند چنین حقه ای بزند و به مراد دلش برسد. بالای تختش گریه نکنید بگذارید آرام بخوابد. بچه سوم سامی هم مرده به دنیا آمد و دو روز بعد وقتی به سراغشان رفتم که حساب هر دوی آنها را برسم و انتقام خواهرم را بگیرم نشانی از آنها نیافتم و در جستجو یک برای یافتنشان راه به جایی نبردم.
این بی همه چیز در ناپدید شدن مهارت زیادی دارد هر طور شده پیدایشان میکنم تا انتقامم را نگیرم آرام نمیشنم مثلاینکه پر حرفی کردم مرا ببخش. دلم پر بود. میخواستم یک جایی خالی اشکنم این حرف ها در دلم عقده شده بود و هیچ کجا جرات بازگو کردنش را نداشتم دلم نمی خواست آرامش خواهر بیچاره ام را بر هم بزنم و به روی زخم کهنه اش نمک بپاشم. نمیدانم چطور دوباره سر و کله ی آن خیانتکار بر سر راه مهرناز پیدا شد. امیدوارم فقط یک بار دیگر سر راه من قرار بگیرد. آن وقت میدانم با او چه کار کنم. سپس نگاهش به روی ام مکث کرد و با لحنی آمیخته از اندوه پرسید: بلیت برگشت را از مهرنوش یا نه؟ حالا فقط دهروز مهمان ماه هستی.
هیچ وقت در زندگی ام به اندازه ی لحظه ای که مهر تایید به روی آن بلیت میخورد نکشیدم چطور میتوانم شاهد رفتنت باشم نه نمیتوانم باید از خواهرم بخواهم درقه ات کند. به صدایم که داشت در گلو می شکست نهیب: که آرام باشد و در موقع بیرون آمدن از سینه رسوایم نسازد: نه ممنون خودم تاکسی میگیرم و میروم حالا. دل کندن درست مثل کوه از جا کندن است من قدرتش را ندارم. با خود گفتم اگر برای تو به اندازه کوه از جا کندن مشکل باشد وای به حالم. با این حرف ها تاثیری در تصمیمم نداشت. حتی اگر هنوز عاشقش بودم غرور شکسته ام جوابش میکرد. دوباره صدایش را شنیدم. رفتن تو هیچ چیز را عوض نمیکند تو همیشه در قلب من جا داری و رنج دوری ات قلبم را زیر سنگینی خواهد فشرد.