دانلود رمان بنفش ترین سکوت ممکن اثر ف صفایی فرد (دنیا) بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
بهارین پنج سال پیش از راز بزرگی در زندگی عارف؛ نابغه برنامه نویسی کامپیوتر؛ بطور اتفاقی مطلع شده که ل از آن راز اطلاعی ندارد. حالا بهارین با نام مستعار ریحانه، بعنوان نویسنده عضو سایت انجمن نویسندگان شده تا راز رو به گوش عارف برسونه تا بتونه کمکش کنه.. بهارین به عارف نزدیک میشه ولی….
دانلود رمان بنفش ترین سکوت ممکن از ف صفایی فرد (دنیا) بصورت رایگان
دانلود رمان شهر بازی اثر ف صفایی فرد (allium) بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
این دنیا مثله شهربازی میمونه ، یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن ، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و حتی به اونهایی که بد حالن نگاه هم نمی کنن .
دختر قصه ی ما تو این شهربازی بازیچه ی دست مردان مهم و عزیز زندگیش میشه و تو همین بازی ها کم کم بزرگ میشه …
پایان خوش
دانلود رمان میکنمت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
من نوه ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه ی نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت!
تا اینکه دست سرنوشت پدر و دختر را مقابل هم قرار داد. او نباید می فهمید رزا دختر اوست، اما شباهت دخترم با او غیر قابل انکار است! دختر چهار ساله ام دل و دین پدرش را برد و قلبش را تسخیر کرد!
محمد فرهمند! شاید دل دخترم را برده باشد اما من هرگز دیگر به او شانس دوباره ای نخواهم داد! این عشق را خودم با دست خودم به خاک سپردم
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
###
دانلود رمان شهرزاد اثر مریم جلالی pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20 رمان
دانلود رمان شهرزاد اثر مریم جلالی pdf
هم اکنون رمان بینظیر را هم اکنون بصورت رایگان
شهراد پسر جذاب، پولدار و البته انحصارطلبیه که سالهاست عاشق ممنوعه زندگیش شده، دختری دلبر و شیطون به نام شهرزاد که همخونه اش هست و همه حتی خود اون دختر فکر می کنند خواهر و برادر هستند، شهراد به دلیل اینکه شهرزاد نمی دونه نسبتش باهاش چیزی به جز اونیه که تو شناسنامه هاشون نوشتن، برخلاف اینکه قلبش رو بهش بدجور باخته و تموم ذهنش رو پر کرده اما مجبور به حفظ ظاهر شده، اما مابین آموزش های پیانو و گیتاری که شهراد به شهرزاد میده، یه جایی افسار این عشق از دستش میره و باعث میشه زیر قول و قرارش بزنه و پرده از یک راز بزرگ برداره و بره سراغ شهرزاد تا …
گوشه ای از رمان شهرزاد اثر مریم جلالی :
زندگی کلاف پیچیده و سردرگمی است … نه به دنیا آمدنمان دست خودمان هست و نه از دنیا رفتنمان و من معتقدم و نه حتی عاشق شدنمان … چون حتی اگر نخواهی هم اتفاق می افتد … آن هم جایی که اصلا طالبش نیستی و بعد آنقدر در دامش اسیر می شوی که خلاصی از آن ممکن نیست … دستم را روی پشتی مبل تکیه دادم و نگاهی به ساعت مچی ام انداختم … جرعه ای آب، از جام در دستم نوشیدم
دلم می خواست زودتر از اتاقت بیرون بیایی تا تو را ببینم … دلم داشت برای دیدنت پر می کشید … کلافه با نوک کفشم روی زمین ضرب گرفتم و شروع به شمارش ثانیه ها کردم … صدای موسیقی که از طبقه پایین می آمد نشان از حضور مهمان ها داشت و من نمی خواستم تا تو را ندیده ام، پایین بروم … با دیدن لیلا که از اتاقت بیرون آمد، نفس حبس شده ام را بیرون دادم … این نشان می داد که تو هم به زودی بیرون می آیی
لیلا آرایشگری بود که هر وقت تو یا مامان نیاز به آرایش در خانه داشتید، به خانه می آمد … الحق که کارش هم خوب و بی نقص و مناسب با سن اما با آخرین مدل های روز بود … چون در تیررس نگاهش نبودم مرا ندید و از پله ها پایین رفت و من هم چیزی نگفتم … چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که در اتاقت باز شد و تو با صد ناز و کرشمه بیرون آمدی … با قدم هایی به مثال مد های شوی لباس، به سمت پله های مارپیچ سفیدی که به سمت طبقه پایین می رفت، رفتی …
دانلود رمان شهرزاد اثر مریم جلالی
دانلود رمان طعم تلخ دروغ اثر ملیحه بخشی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در www.20novel.com
رمان جذاب و زیبا از ملیحه بخشی نویسنده جویای نام ایرانی که رمان های ارزنده ای را در خدمت دوستداران ادب فارسی قرار داده است شامل این رمان جذاب با نام طعم تلخ دروغ کتابی در ژانر عاشقانه و رازآلود که شما را کاملا به خود جذب میکند
با بیست رمان باشید
پسر داستان عاشق یک دختر میشه و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن بعد از چند مدت رفتار پسر داستان عوض میشه و دختر داستان رو طلاق میده و بعدا دختر داستان میفهمه شوهرش بهش دروغ گفته و این طلاق یک راز داشته …
خلاصه رمان طعم تلخ دروغ اثر ملیحه بخشی :
صدای دلفریب مرد عجول زندگی آینده ام بود که بی پروا مقابل بابا و مامان ملکا خطابم می کرد نگاهم میان حجم عمیق نگاهش غرق شد و لب از لب وا نکردم صدای دلفریب مرد عجول زندگی آینده ام بود که بی پروا مقابل بابا و مامان ملکا خطابم می کرد … نگاهم میان حجم عمیق نگاهش غرق شد و لب از لب وا نکردم
این خواسته ی دل و عقل و احساس منه لبشرا با زبان تر کرد و نفسش را بیرون فرستاد هیچ اجباری توش نیست … اگه تو یک درصد هم راضی نباشی من دندون رو جگر می ذارم و منتظر اُکی تو می مونم … نگاهش به جان کندن از نگاهم کنده شد … فقط یک کلمه بگو فردا بریم برای کارهای آزمایش خون یا نریم نگاهم به چشمهای مامان و بابا کشیده شد
انگار لبخند می زد نگاهشان ، بابا دستش را روی کتفم محکم فشرد و با نگاهش تردیدم را به صفر رساند ، نگاه تایید وارش از قید حیا داشتن در این مورد آزادم می کرد لب گزیدم و با قلبی که داشت از پی تبش های وحشیانه اش به بیرون از دهانم می افتاد ؛ لب زدم بریم نفسی که توی سینه اش در بند بود را با شدت آزاد کرد که تکان سینه اش از نظرم پنهان نماند
دیده اش پر ستاره شد و شب ستاره باران چشمانش را تقدیم دل و قلب من کرد ، با تکان آرام سرش لبهایش را به تکان خوردن واداشت ممنون و نگاه سپاس گذاریش سمت چهره ی بابا و مامان کشیده شد … خیلی ممنون واز روی مبل بلند شد و با هیجانی که بین لحن کلامش پیچیده بود بریده بریده گفت …
دانلود رمان زنهار به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20 رمان
دانلود رمان زنهار نوشته محدثه رجبی
دست لرزانم را روی دستگیره قدیمی گذاشتم، فشـار کوچکی کافی بود تا در با صدایی باز شود، چشمهایم در محیط قدیمی کافه چرخید، به دنبالش بودم اما خوب میدانستم که هرچقدر جست و جو کنم، او دست نیافتنیتر میشود، آب دهانم را به سخـتی پاییـن دادم، سعی داشتم قدمی به سمت جلو بـردارم اما قدمهایم سـنگینی میکردند، مثل همیشه تـوانی در پاهایم حس نمیکردم، اولین بار نبود اما همیشه درست مثل اولیـن بار بود، همانقدر مضطرب، آشفته حال …
گوشه ای از رمان زنهار زنهار نوشته محدثه رجبی :
به سختی پایم را از چهار چوب در داخل گذاشتم و روی پارکت های چوبی ایستادم. به سمت میز کنج کافه رفتم و جاگیر شدم. انگشت های یخ زده ام را روی چوب سرد میز گذاشتم. حتی انگشت های پایم هم درون نیم بوت های چرم از سرما یخ زده بودند. اینجا هیچ وقت تا این اندازه سرد نبود. شاید هم دمای هوای داخلی مثل اکثر اوقات گرم بود. ولی من سرما به بند بند سلول هایم نفوذ کرده بود. تنم را به لرز انداخته بود.
دست زیر چانه ام زدم. به منظره کاملا سفیدپوش بیرون کافه خیره شدم. درخت رو به روی کافه، لخت از برگ رها شده بود. شاخه هایش مملو از برف های تازه بودند. باد ریزی هر از گاهی برف ها را روی زمین می ریخت. آهی کشیدم. چه تقدیری برایم رقم زد خداوند! دانه دانه های برف آرام روی زمین افتادند. شیشه بخار گرفت. من با انگشت اشاره لرزانم حرف اول اسمش را همانجایی حک کردم که خودش انجام داده بود.
موزیکی آرام در محیط کافه پخش شد و پسری کنارم ایستاد:
– امروز هم چیزی سفارش نمی دید؟
سری تکان دادم و گفتم:
– نه! پول میز رو حساب می کنم.
بی حرف از کنارم رد شد. سر برگرداندم. چشمم به پنجره افتاد. خبری از نوشته ام نبود. خیلی زود حرف انگلیسی اسمش بخار گرفت و ناپدید شد. درست مثل خودش!
دانلود رمان تاو نهان از مریم روح پرور بصورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20 رمان
دانلود رمان تاو نهان نوشته مریم روح پرور pdf
رمان تاو نهان نوشته ای بسیار شامخ از مریم روح پرور نویسنده جوان و پر استعداد ایرانی میباشد که در ژانر عاشقانه اجرا میشود نکته قابل توجه این رمان این است که این رمان اقتباسی از واقعیت زندگی شخصی بعضی از افراد بوده که با تغییر نام در رمان قرار گرفته اند ، زندگی ما همه یک رمان میباشد که از زمان تولد تا لحظه مرگ در حال اجراست با ما باشید با این رمان جذاب
بیست رمان مرجع دانلود رمان های جدید
داستان زندگی شخصی منحصر به فرد با خلق و خوی خاص به نام پندار فروتن که برای مادرش احترام زیادی قائل است، در اثر ورشکستگی عظیم کارخانه، تمام اطرافیانش او را تنها می گذارند، اما با پشتکار فراوان کارخانه را به رونق می رساند، اما زندگی درست زمانی غافلگیرت می کند، که تصورش را نمیکنی، با ورود گلبرگ برگ جدید از دفتر زندگی پندار ورق می خورد که …
خلاصه رمان تاو نهان اثری از مریم روح پرور :
من پندار فروتن با سی و چهار سال سن و کلی تجربه تا به امروز، توی سی سالگی پدرمو از دست دادم و من موندم تاج سرم، مادرم، مادری که با تمام وجودش حق مادر بودنشو برام تمام کرده … مادری که براش نوکری هم کنم کمه، دعاهای اون و پدرم منو سربلند کرد، از هیچ، تونستم برسم به این مرد جلوی آینه، به کسی که هیچ کس فکرش نمی کرد این جا قرار بگیرم
داشتن یک شرکت بزرگ با این ثروت از تصور خیلیا به دور بود، همون کسایی که ازم دریغ کردن که فقیر بمونم، همون کسایی که ظبم کردن الان ادای آدم خوبا رو در میارن، اما پندار کسی نیست که از اون همه ظلم بگذره، نمی گذرم و همه ی اونا باید تاوان ظلمشونو پس بدن … همونا باعث شدن جز مادرم به هیچ زنی اعتماد نکنم، همونا باعث شدن با سی و چهار سال سن هیچ وقت به فکر ازدواج نیوفتم، فقط و فقط به فکر چند ساعت خوش گذرونی باشم … چون تمام زن های اطرافم منفعت طلب بودن … برای رسیدن به این منفعت به هم خون خودشون هم رحمی نداشتن
اما حالا نوبت منه که می تونم تک تکشونو به روز سیاه بنشونم … می خوام ثابت کنم من پندار فروتنم کسی که یه روز مثل آشغال باهاش برخورد شد و حالا میخواد با تمام اطرافیانش مثل آشغال برخورد کنه …
دانلود رمان آیسل و کیان pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت نوشته فاطمه سودی (آسمان) pdf
با بهترین کیفیت هم اکنون بصورت رایگان این رمان زیبا را در بیست رمان دانلود کنید
داستان زندگی دختری به نام نازنین که از پسرعموش ناعادلانه و به جبر عمو طلاق گرفته ولی عاشقانه ای آرام با آریان خمارچشم و زیبا شروع میشه، اما آریان عاشق و مهربان با قلبی سرشار از عشق و آماده برای یک زندگی رویایی شب عروسی ناگهان عقب میکشد و نازنین را قبول نمیکند چون …
خلاصه داستان رمان یواشکی دوستت خواهم داشت نوشته فاطمه سودی (آسمان) :
از درون تاکسی چشم به بیرون دوخته حواسم جمع نبود … نه چیزی میدیدم، نه چیزی می شنیدم! فقط میدونستم درونم بلوایی بپاست که ذره ذره منو میخوره و از بین میبره! بخاطر دلهره و اضطرابی که تحمل میکردم، تمام بدنم از درون لرزش داشت … خیلی بیحال بودم … برای خود تنهام زمزمه کردم: نازی عاشق که شدی لالایی خوندن رو هم باید کنارش یاد میگرفتی!
شب های باقیمانده از عمرت به این سادگی ها صبح نمیشن! … ولی یه امروز رو بخودت جرات بده! یه امروز رو دوام بیار! هرطور شده باید یه امروز رو روی پا بمونی و دوام بیاری! نازی تو میتونی … حتما میتونی … امروز تو دشمن شاد نمیشی … اینو بهم قول بده … خواهش میکنم همه ی تلاشت رو بکن … چشمامو بستم و نفس اندوهگین و سوزانی رو فرو دادم که احساس کردم تا ریه هام سوخت
اگه قرار بود … اگه بنا بود … امروز تیروطایفه ی شمر ذی الجوشن منو ضعیف و زبون ببینن، فقط خودمو توی همین خیابونا می کشتم و خلاص که چشمشون به فروریختن و آوار شدنم نیفته ! تاکسی ایستاد و چشمم به تابلوی بالای دفترخانه عقد و ازدواج افتاد شماره ۱۸ دیگه دستام نا نداشت دستگیره ی تاکسی رو فشار بده! بیحال و با تمام زورم بازش کردم و پا به خیابون گذاشتم … پاهامو بزور دنبال خودم میکشوندم …خلاصه رمان
دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت از فاطمه سودی بصورت رایگان
دانلود رمان های نویسنده x2yz به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان ژیکال نوشته سحر مرادی
دانلود رمان جذاب ایرانی ژیکال با لینک دانلود مستقیم هم اکنون بصورت رایگان در بیست رمان
خلاصه رمان ژیکال نوشته سحر مرادی
ببخشم! چی رو؟ دستهایم را در هوا پرت کردم و از درد انگشتم نفسم بند رفت.
-اون دنیا جواب قلبمو چی بدم؟ جواب پنج سال اسیر شدنش رو… جواب چشمهامو چی بدم… شبهای که خیره بودن به سقف یا از اشک خیس بودن. به پاهایم کوبیدم و صدایم بالاتر رفت.
-مگه کم برام دوئیدن؟ کم ازشون کار کشیدم؟ دست سالمم روی شانهی مخالفم نشست و بیتاب شده لب زدم:
-خم شدن زیر بارِ عشقی که ازش فقط براشون یه کوله بار خاطره ی نحس کنار گذاشتم… نفس گرفتم… لبم را گزیدم تا صدایم کمتر بلرزد و ناله کردم.
-همه اینا به کنار میلاد… جواب کمر شکستم و پیش غمِ و درد جهانم و چی بدم؟ تکلیف شرمندگیم پیش مامان محبوبه و خجالتم پیش نشاط چی میشه پس؟
-آروم باش ژیکال… لطفن.
-حالا که کسی اینجا نیست… بذار خودمو خالی کنم میلاد… بذار بگم دارم برای چندمین بار مرگ رو تجربه میکنم.
نفس نفس زدم و سرم درد گرفت. حس کردم چیزی در معدهام جوشید و بالا آمد. دستم روی دهنم نشست و میلاد برافروخته نزدیکم شد.چکار میکنی با خودت؟ اشتباه کردم پرسیدم… ببخشید. بازویم را فشرد و من جان کندم تا لبخند بزم به صورت نگرانش، از بس که جان نداشتم.
-تو این دنیا یکی با سلاح آدم میکشه… یکی با حرفش… هر دوش مُردنه ولی دردش یکی نیست… زجرش یه اندازه نیست… انصاف نیست. دندانهایم را با حرص روی لبم فشردم و نالیدم.
-هامین با تصمیمش در حق من خوبی نکرد… باور منو کُشت… آدمها بدون باورشون دیگه آدم نمیشن میلاد.با نوک کفشم روی آتش خاک ریختم و قبل رفتنم به سمت ماشین گفتم:
-من دیگه هیچ وقت اون آدم گذشته نمیشم… نمیشه که بشم… نقطهی پایان ما خیلی وقته که گذاشته شده و تمام. سوار ماشین شدم و میلاد را با شنیدههایش تنها گذاشتم. او هم نیاز به زمان داشت وقتی بالهای پرواز من برای پریدنهایم بود. من بدون میلاد حتمن یک جایی از این مسیر به ته دره پرت میشدم. خوب بود که خدا همهی درهایش را به رویم نبسته بود …
دانلود رمان ژالین از مریم پیروند نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
دانلود رمان ژالین نوشته مریم پیروند pdf
دانلود رمان بسیار زیبای فارسی ژالین هم اکنون بصورت pdf نگارش قوی کاملترین ورژن نت در بیست رمان
بهترین ورژن این رمان با بیشترین تعداد صفحه در سایت ما
از توی تاریکی هم میتونستم پوزخندش رو ببینم و نگاهی که پر از سوال و تردید بود، جا خورده برگشتم عقب و بی توجه به نگاهش خریدهام رو بردم داخل، ولی صدای باز و بسته شدن در ماشینش نگاهم رو دوباره به اون قسمت کشید، نمیخواستم به این فکر کنم که قراره مسیرش رو به سمت خونه ام کج کنه…
خلاصه رمان ژالین نوشته مریم پیروند :
سریع رفتم داخل و بی توجه به اومدنش درو بستم و پشت در نفس نفس زدم … میخواستم وانمود کنم ندیدمش، اما این بعید بود … چون اونم نگاه منو به خودش دید … صدای پاهاش رو پشت در احساس کردم که نزدیک در شد و کمی مکث کرد، قلبم توی سینه ام میکوبید، منتظر بودم زنگ رو بزنه یا چیزی بگه
اما کمی بعد انگار پشیمون شد و دوباره برگشت به طرف ماشینش … صدای روشن شدن ماشینش رو که شنیدم نفسم رو از سینه خارج کردم و دستم رو روی قلبم گذاشتم … برای خودمم عجیب بود چرا از دیدنش شوکه شدم و چرا اینقدر ترسیدم
شرکتش عظیمی هست، تو کرج ، باید بری چک کنی سیروان، یه دقیقه هم معطل نمیکنی، با مامور میری سر وقتش … نمیشه یهویی با مامور بریم سر وقتش، ممکنه سریع گندشونو جمع کنن، به نظرم باید از یه راه دیگه بریم جلو … از چه راهی ؟ پاشو اول بیا بریم تو اتاقت، موضوع به این مهمی رو جلو بقیه جار نمیزنن
این مکالمه توسط یاشار و سیروان در آبدارخونه به گوشم میرسید … آبدارخونه ی شرکت جایی نزدیک آسانسور قرار داشت و من که تازه اومده بودم شرکت و از آسانسور بیرون رفتم صدای مکالمه شونو شنیدم … همین که هر دوشون از اونجا اومدن بیرون با من برخورد کردن … رویارویی باهاش کمی سخت بود خصوصا بخاطر دیشب و حضور یهوییش جلوی خونه ام … البته چندان هم یهویی نبود …