دانلود رمان زوال موج ها از پروانه قدیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برسام پسری خوشگذرون و دختر باز که از دوست نامزد پسرخاله اش خوشش میاد ولی اتوسا مثل دخترای دیگه نیست که بهش پا بده و همین باعث میشه که برای به دست اوردنش دست به هر کاری بزنه حتی …
خلاصه رمان زوال موج ها
خسته از یک روز کار کد نویسی و زل زدن به صفحه ی مانیتور، کامپیوتر را خاموش کردم. با عجله کیفم را روی دوشم انداختم و به هدی اشاره ای کردم و گفتم: -هدی بجنب با این ترافیک معلوم نیست کی برسیم. هدی ابروی راستش را بالا داد و با حیرت گفت: – اوغور به خیر… به سلامتی کجا؟ اخمی کردم و گفتم: – دیوونه خونه، کجا رو دارم که برم؟ هدی خندید و با بالا انداختن چشم و ابرویی برای الهام گفت: – الهام تو با ما نمیای؟ الهام مثل همیشه پکر و ناراحت چادرش را روی سر انداخت.
نفسش را با حرص بیرون داد وگفت: – کجا بیام؟ الان میرغضب اون پایین منتظرمه… حواست نیست امشب مراسم داریم. تا الانشم زیاد موندم. می ترسم صدای بابام در بیاد. هدی پوفی کشید و با خشم گفت: -خاک برسرت کنن که نمی تونی از حقت دفاع کنی. اون از بابات اینم از نامزد عتیقه ت… هنوز یه سال نشده عقدش شدی اینه حال و روزت وای به حال وقتی بری سرخونه و زندگی خودت. با دیدن اشکی که در چشمان الهام حلقه بسته بود، دلم گرفت. مگر او چه گناهی کرده بود.
اسیر دست مردی عیاش و بددل شده بود؟ هر چه خودش گند به زندگیش می زد همان گمان را نسبت به الهام بیچاره داشت. گاهی با سروصورت کبود به محل کار می آمد و از خجالت آب می شد. دردش را با تمام قلبم حس می کردم و همیشه نگرانش بودم. برای اینکه زیر بار حرف های هدی بیشتر از این له نشود، با مشت ضربه ای به بازوی هدی زدم و غریدم: -حالا نمی خواد نمک به زخمش بپاشی. مگه قراره کجا بریم؟ هدی با چشمانی گرد شده به صورتم خیره شد و گفت: -گیجی یا خودت رو به گیجی زدی؟…