دانلود رمان کافه کوچه از فرزانه صفایی فرد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در مورد دختری ست که زندگی اش را با رویاهایش می گذراند. دختری که دوست دارد از هر چیز یه قصه ی زیبا و رمزآلود بسازد. باید ببینیم تقدیر چی سر راه دخترکمون قرار میده.
خلاصه رمان کافه کوچه
آهان شیر علی همان پیرمرد مهربان بود دیگر اسمش را روی بنر تسلیت خوانده بودم. خوشحال از این آشنایی ادامه می دهم. _ بله خدا رحمتشون کنه… ایشون آدرس شما رو به من دادن… پیشاپیش بابت دروغ نصفه نمیه ای که می خواهم بگویم توبه می کنم و باز ادامه می دهم. _ خب قرار بود من کوزه ها رو که رنگ می کنم تو مغازه ی ایشون بذارم برای فروش… خیلی مهربون بودن… اما رفتم دیدم فوت کردن…
دیگه اون مغازه ی کناری… یک دفعه ابروهایش درهم می رود: صفدر؟ هول می شوم و ناخودآگاه می گویم: نمی دونم به خدا اما فکر کنم جوون تر از صفدر بود؟ یک لحظه حس می کنم او هم گیج می شود و می گوید: مگه صفدر چند سالشه؟ _ ها… نه… منظورم اینه که جوون بودن فک نکنم اسمشون صفدر بوده باشه! آخ خدا مرا با این جواب هایم لعنت کند. عصبانی می گوید: جهان پسرشه یکی لنگه ی همون صفدر باباش…