دانلود رمان شب که می آید چراغی هست از helma.M با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه زندگی دخترکی که در بازی سرنوشت عروس خون بس می شود و سالها در تنهایی و دور از عزیزان خود می ماند تا اینکه چراغی در تاریکی زندگیش روشن می شود
خلاصه رمان شب که می آید چراغی هست
رو تختم دراز می کشم ،با یاداوری گذشته تازه میفهمم من چه جون سختی دارم ،که این همه تو فشار بودم و زنده موندم. دلم برای باربد بدجور تنک شده،بچه ای که هرگز ندیدمش فقط می دونم بقول نسرین شبیه منه .بعد بدنیا اومدنش سینه های پرشیرم بیچاره ام کرده بود، چقدر نسرین دعوام کرد که شیرت رو ندوش بگذار خشک بشه تا کمتر اذیت بشی، با دیدن هر نوزادی دلم اتیش می گرفت، با دیدن هر پسر بچه ای دلم غنج می زد که الان باربد من چه قدری شده، یاد روزی میفتم که فهمیدم دوباره باردار هستم.
از طرفی خوشحال بودم که تا نه ماه تنها نیستم و با طفل تو شکمم حرف می زنم و از طرفی می ترسیدم سرمد این رو هم ازم دور کنه، مادر سرمد از شنیدن خبر بارداریم خوشحال شد و قول داد نگذاره سرمد این بچه رو ازم جدا کنه، از طرفی هم می دونستم این کار رو بیشتر به خاطر خودش می کنه که نوه ای نداره تا جلو چشماش باشه و باربد خارج از کشوره. دلم گرمتر شده بود،با بافتنی هایی که برای طفل تو شکمم می بافتم شبها رو سحر می کردم و وقتی تموم می شدند، هزاران بار ماچشون می کردم.