دانلود رمان مجنون تر از فرهاد از م. بهارلویی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پری دختر باهوشی است که در یک خانواده پر جمعیت زندگی می کند. دختری که پس از مرگ مادرش سختی ها و رنج های بسیاری را متحمل شده که هم چنان تاثیر مخرب خود را در او حفظ کرده است. او تصمیم می گیرد همزمان با تحصیل در شرکت برادرش به عنوان منشی شروع به کار کند، به دنبال آن با فردی به نام محراب که شخصیتی خشک و سرد دارد آشنا می شود و مدام با او درگیری دارد اما چندی بعد احساس می کند که به مرد علاقه مند شده و…
خلاصه رمان مجنون تر از فرهاد
احمد بیرون رفت و نگاه فریبا او را بدرقه کرد. برای لحظه ای نگاه مشتاق قریبا را دیدم که از لای در نیمه باز هنوز نگاهش پیش احمد بود که پا برپا انداخته و شق و رق بر صندلی نشسته. بالاخره نگاهش چرخید و بر من افتاد و متوجه لبخند معنی دارم شد خون در گونه هایش دوید. برخاست و در اتاق را بست به گمانم با این کار می خواست حواس خود را جمع کند چرا که تا وقتی احمد در مقابل دیدگانش بود بیشتر متوجه او می شد نه به من و نمی توانست تمرکز کند لیوان آبی برداشت ابتدا به من تعارف کرد که تشکر کردم، کمی خورد و باز برسر جایش نشست.
گفتم: فریبا خانم… شما برای عنوان روانپزشک خیلی جوون نیستید؟ لبخندی زد و گفت: تا حالا نشنیدی کسی جهشی درس بخونه؟ من چهارده ساله بودم که قدم به دانشگاه گذاشتم. تو چند سال داری؟ گفتم: نوزده سال. _پس با این حساب دیپلم گرفتی؟ _پیش دانشگاهی می خونم. با تعجب پرسید: ولی تا حالا باید دبیرستان رو تموم کرده باشی؟ _یکسال نتونستم درس بخونم. _من مشتاقانه منتظر شنیدن بقیه سرگذشتت هستم. باز دستم به رعشه افتاد و سر به زیر انداختم. گفت: چی شد اگه دوست نداری من اسراری ندارم. سرم را بلند کردم و به چشمانش نگریستم و گفتم:
مامانم مرد و ما بی کس و کار شدیم، هیچ کی رو نداشتیم. می دونی بی مادری یعنی چی خانم؟ _این رو کاملا درک میکنم چرا که همدردیم. من هم تو نوجوونی مادرم رو از دست دادم. _بی پدری رو چی؟ نه خوشبختانه بی پدر نشدم تا مزه اش رو بدونم. _اما ما یتیم مطلق بودیم، بی پدر و پی مادر، احمد تازه سیزده سال و نیم داشت که شد بزرگتر بقیه.موقع تشییع جنازه مادرمون اگه همسایه ها نبودند ما برای بلند کردن جنازه هم کم می آوردیم اما هیچکس نبود اشک هامون رو پاک کنه، بدتر از همه پریسا یک ریز گریه می کرد طفلک گرسنه اش بود…