دانلود رمان در مسیر باد از بهار سلطانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سهیل مردی جذاب، مقتدر و مغرور صاحب هتل ستاره، با دیدن زویا دختر زیباو کم سن وسالی که تازه از فرانسه برگشته و در هتل اقامت دارد، خود را به او نزدیک می کند و در شبی مست و مدهوش زندگی زویا را چنان دچار تغییر و تحول می کند که زویا مجبور می شود…
خلاصه رمان در مسیر باد
زویا شاید شنیده صدای پدر، فقط می تونست آرومم کنه، توی اتاقم روی تخت نشستم و باهاش تلفنی حرف زدم، حامد از صدام فهمید که ناراحتم ولی خب من انکارش کردم و با بحث پدربزرگ خواستم از یادش ببرم… بعد از تلفن، کاست سوم رو در آوردم و روی ضبط گذاشتم… به حامد گفتم، دارم خاطراتشو گوش می کنم، لحظه ای سکوت کرد، بعدم گفت: -خوشحالم که خودت داری با گوش های خودت، صدامو می شنوی اینجوری دوست دارم قشنگ تر قضاوت کنی. گفتم، چی رو قضاوت کنم؟
گفت: عشق من به مادرت!! اینکه این حقم بود یا نه!! به حامد چیزی نگفتم ولی توی دلم داشتم حرفشو تایید می کردم چون الان حس و حال پدرم رو داشتم تجربه می کردم!!! حامد بعدها فهمیدم، ماه تابان فقط به اجبار برادراش، می خواست با فرخ ازدواج کنه، ابنو از نوی نامه ای که واسش نوشتم و جوابم رو داد فهمیدم، یه روز یه نامه براش نوشتم و به همون نشون قدیمیمون که نامه های نوشتمو بین آجرای کنار در خونشون میزاشتم، کاغذ رو جا کردم و خودم رفتم گوشه ای ایستادم، تا شب همونجا بودم اما کسی از خونه نیومد بیرون.
برگشتم پادگان و هفته بعد که رفتم دیدم یه کاغذ جدید همونجاس!!! شتابزده کاغذو باز کردم، خط خودش بود!!! سلام حامد عزیزم!!! یا شاید بگم عزیزتر از جانم بهتر باشه!! دوست دارم هر حرف و حدیث عاشقونه ای هست برات بیارم و بنویسم تا بفهمی چقدر دوستت دارم… هیچوقت، روم نمیشد بهت بگم چقدر دوست دارم ولی الان که می دونم قراره زن یه مرد دیگه ای بشم، قبل از هر کاری، خیلی دلم می خواست تمام حرف دلمو برات بنویسم بگم که منم مثل خودت، عشقم حقیقی بود، از همون روز اول که دیدمت…