دانلود رمان یغما از مریم عباسقلی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یغما برای انتقام پس ازشش سال به ایران برمیگرده. نزدیک به عمران و هامون میشه و تنها سلاحش دلبریهای زنانهای هستن که خوب یاد گرفته ازشون استفاده کنه. غافل از اینکه این دلبریها باعث میشه تا عمران…
خلاصه رمان یغما
گاهی دلم که میگیرد، از آدم و عالم، از خودی و غریبه، از زمین و آسمان، که برای زندگی ام میبارد، خودم را در پستوهای آشپزخانه، دفن میکنم. می گویند باید در غذا عشق ریخت تا خوشمزه شود، اما من آنقدر غم درش میریزم که همیشه فکر میکنم هر کس از غذاهایم بخورد، تا مدت ها غمگین می شود! آخر میدانید؟ غم هم واگیر دارد، مثل غم عمو عنایت الله که به دلم ریخت و حالا من در آشپزخانه اشک میریزم و بادمجان سرخ میکنم و روغن داغ به دستم میپاشد و بخار برنج دستم را می سوزاند اما من حس
میکنم سوزشش از سوزش دل عمویم کمتر است. پیرمرد هربار که بی اختیار خودش را خراب می کند، هزار بار میمیرد و زنده می شود. هزار بار میمیریم و زنده می شویم. شرم نگاهش، آه از آن شرم نگاهش! ترلان میگوید: _کاش اختلال حواس داشت اینجوری الاقل کمتر خجالت می کشید. اما من میگویم: _کاش قبل ترها انقدر جلال و جبروت نداشت! نمیدانم چرا دنیا آنقدر سخت از بعضی هایمان انتقام میگیرد، شاید هم عنایت الله خان تاوان روزهایی را پس می دهد که زن عمو به رد زخم هایی که بر اثر اصابت
ضربات محکم و درناک کمربند روی پهلو و شکم و کمر و پاهایش، روغن دمبه میمالید تا زودتر خوب شوند. اما من خوب یادم است، هربار که مرا با خودش به حمام میبرد، میدیدم که رد زخم ها هنوز هم روی بدن توپول و سبزه اش خودنمایی می کند. عنایت الله خان را دوست ندارم،عاشقش هستم، اصلا اگر بگویند جانت را بده تا او خوب شود و دوباره با همان اقتدار سبیل هایش را تاب بدهد و نگاه های زیرچشمی ای بندازد که طرفش بر خود بلرزد، میدهم. اما چه کنم که میدانم تاوان بدی هایش را پس می دهد…