دانلود رمان فرصتی دیگر از اکرم امیدوار با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری است که از دارایی دنیا یک مادر دارد! زلزله ای رخ می دهد. او داخل آسانسور است. صدای یک آشنا او را فرا می خواند…
خلاصه رمان فرصتی دیگر
انگار چیزی تکان خورد، شاید هم نخورد! ولی بهانه ای شد تا چشمانش را بگشاید و حجم عظیم تاریکی را یک جا به کام خسته ی خود بکشد تاریکی شدیدی از جنس همان تاریکی، تاریکی که در پس زمینه های ذهنش جا خوش کرده بود و تا ابدیت همراهی اش می نمود، همان پس زمینه هایی که هیچ وقت پس زمینه نشده بودند و همیشه بولد خورده و بر رنگ در لا به لای حس و فکرش جا خوش کرده بودند در گوشه ی کج شده ی آسانسور، سر بر دیوار نهاده و با زانوانی که تا شکم خم شده بودند جا مانده بود، چه صحنه آشنایی! دخترکی چهار ساله و شاید هم پنج ساله، در کنج دورترین دیوار ممکن،
دورترین نقطه به در، دورترین نقطه به پنجره، کز کرده سرش بر روی زانویش بوده و قادر نیست روشنایی را دوباره به اتاق کوچکشان برگرداند و خورشید ظالمانه خود را از وجود او مخفی کرده است دستان کوچک دختر، قد یک متری او قادر به رسیدن به کلید نیست دستش کوتاه از روشن کردن تنها لامپ موجود در فراستی دیگر وسط اتاق است و چون بسیاری از مواقع دیگر، فراموش شده است می ترسد، می ترسد حتی از همان بالش تکیه داده شده بر کنار دیوار دم دستش می ترسد در روستایی سفید است با گل هایی ریز قرمز، اما حالا سیاه است هم خودش، هم گلش و هم بالش لم داده بر دیوار نیز ترسناک است.
سایه ی سیاهی هست که در فکر کوچک دخترک می تواند او را بخورد.. درسته چشمانش را می بندد و سرش را که روی زانوان کوچکش قرار دارد سفت تر بر روی زانویش می فشارد نخواهد گشود، آن دو دریچه کوچک زیبا را که همه به داشتن آن غبطه می خورند نخواهد گشود تا نور دوباره برگردد، تا تنها امید زندگی اش برگردد یک دوست دارد، تنها یک دوست اعروسک مو فرفری قهوه ای رنگی که برایش بهترین و با وفاترین همراه دنیاست آن را نیز به آغوش کوچکش می فشارد، حتمی او نیز می ترسد، چه خوب که تنها نیست در تاریکی هزار صدا می شنود صداهایی که احاطه اش کرده اند…