دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه از فریده رهنما

دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه از فریده رهنما بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه از فریده رهنما با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

“عسل” که برای ازدواج با نامزد انتخابی خانواده‌اش عازم لندن است در هواپیما با جوانی به نام “دهناد” آشنا می‌شود که او را از ازدواج با مردی که قبلا ندیده منع می‌کند. عسل به محض رسیدن به فرودگاه و مشاهده مرد مسن و آبله‌رویی که طبق مشخصات داده شده قبلی لباس پوشیده، با این تصور که او همسر آینده‌اش است روی پنهان می‌کند و با دهناد می‌گریزد و به پانسیون خواهر وی در لندن پناه می‌برد. او در آن‌جا با ابهامات بسیاری درباره آن پانسیون و دهناد که اکنون به هم علاقه‌مند شده‌اند روبه‌رو می‌شود …

خلاصه رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه

اگر به هوش آمد بگذار گریه کند وگرنه آرام نخواهد گرفت با بلایی که آن بی شرف به سرش آورده این عکسالعمل طبیعی است.  هرگز به خاطرش خطور نمی کرد که چنین بلایی سرش آورده باشند. بی شرف پدرش را در می آوردم می و در نهایت خشم و غضب گفت: فعلا که از چنگمان فرار کرده. سپس خطاب به ما گفت خیالش رسید به همین سادگی میتواند چنین حقه ای بزند و به مراد دلش برسد. بالای تختش گریه نکنید بگذارید آرام بخوابد. بچه سوم سامی هم مرده به دنیا آمد و دو روز بعد وقتی به سراغشان رفتم که حساب هر دوی آنها را برسم و انتقام خواهرم را بگیرم نشانی از آنها نیافتم و در جستجو یک برای یافتنشان راه به جایی نبردم.

این بی همه چیز در ناپدید شدن مهارت زیادی دارد هر طور شده پیدایشان میکنم تا انتقامم را نگیرم آرام نمیشنم مثلاینکه پر حرفی کردم مرا ببخش. دلم پر بود. میخواستم یک جایی خالی اشکنم این حرف ها در دلم عقده شده بود و هیچ کجا جرات بازگو کردنش را نداشتم دلم نمی خواست آرامش خواهر بیچاره ام را بر هم بزنم و به روی زخم کهنه اش نمک بپاشم. نمیدانم چطور دوباره سر و کله ی آن خیانتکار بر سر راه مهرناز پیدا شد. امیدوارم فقط یک بار دیگر سر راه من قرار بگیرد. آن وقت میدانم با او چه کار کنم. سپس نگاهش به روی ام مکث کرد و با لحنی آمیخته از اندوه پرسید: بلیت برگشت را از مهرنوش یا نه؟ حالا فقط دهروز مهمان ماه هستی.

هیچ وقت در زندگی ام به اندازه ی لحظه ای که مهر تایید به روی آن بلیت میخورد نکشیدم چطور میتوانم شاهد رفتنت باشم نه نمیتوانم باید از خواهرم بخواهم درقه ات کند. به صدایم که داشت در گلو می شکست نهیب: که آرام باشد و در موقع بیرون آمدن از سینه رسوایم نسازد: نه ممنون خودم تاکسی میگیرم و میروم حالا. دل کندن درست مثل کوه از جا کندن است من قدرتش را ندارم. با خود گفتم اگر برای تو به اندازه کوه از جا کندن مشکل باشد وای به حالم. با این حرف ها تاثیری در تصمیمم نداشت. حتی اگر هنوز عاشقش بودم غرور شکسته ام جوابش میکرد. دوباره صدایش را شنیدم. رفتن تو هیچ چیز را عوض نمیکند تو همیشه در قلب من جا داری و رنج دوری ات قلبم را زیر سنگینی خواهد فشرد.

دانلود رمان ترنم مهر در فصل آبی و مه از فریده رهنما بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان رستاخیز قلب ها از ناتاشا نایت و ای زاوارلی

دانلود رمان رستاخیز قلب ها از ناتاشا نایت و ای زاوارلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان رستاخیز قلب ها از ناتاشا نایت و ای زاوارلی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

سانتیاگو بالاخره به چیزی که میخواد رسید. بچه اون در درون من رشد میکرد. من سرنوشت آیوی رو بازنویسی کردم و اون رو برای همیشه مال خودم کردم. اوضاع برای ما در حال تغییره. سانتیاگو برام فراتر هیولایی بود که به جهان نشون میداد. زخم هایی رو که زیر خالکوبیش پنهان کرده بود میدیدم. عشق نقطه ضعفیه که مردایی مثل من نمیتونن تحمل کنند. من تصمیم گرفتم اون رو نگه دارم، اما هرگز انتقامم رو رها نکنم.

خلاصه رمان رستاخیز قلب ها

کنارم نشست و به کف دستم نگاه می کرد. به لکه خون روی تیغ. من گفتم: تو قرار نبود پدرم رو بکشی. اگر دیشب جلو ی تو رو نمی گرفتم، این کار رو می کردی. نه تایید می کرد و نه تکذیب. اگه کشته بودیش میخواستی امروز صبح بهم چی بگی؟اون شروع کرد و به سمت خنجر دست دراز کرد: ایوی! اون رو قاپیدم و سرم رو تکان دادم. به من چی میگفتی سانتیاگو؟ چشمهاش کمی سفت شدن، اما می دونستم نمیخواد چیزی رو ازم مخفی کنه. چون الان همه چی رو میدونم. این انتقام از من جداست.

یا حداقل برای اون اینطوریه. حتما دلیلش همینه چون قابل توجیح نیست که یک لحظه رفتارش با من خوبه و لحظه ای دیگه میخواد به بیمارستان بره تا پیرمردی درمونده رو بکشه؟ خب، البته راه رفتنش درست نبود. بخاطر نوشیدنی تلو تلو میخورد. یعنی اینقدر نیاز به نوشیدن داشت تا بتونه پدرم رو بکشه؟ به آنچه در مورد پدرش به من گفت فکر کردم. من قبلاً می دونستم، حداقل کمی. میدونستم که مرد بی رحمی بوده. اما نمیتونم تصور کنم کسی که اینقدر روت قدرت داشته باشه اینقدر ظالم باشه. تو باید پدرم رو ببخشی…

این نگرانی تو نیست. خنجر رو به من بده. دروغ می گفتی؟ من به جای اینکه آنچه میخواد بهش بدم، پرسیدم. اومدی کنارم و شاید بعد از قتل پدر پیرم بهم عشق ورزی هم می کردی ؟ قتل؟ خندید. چشم در برابر چشم، آیوی. چاقوم رو بده. صبر من رو امتحان نکن. صبر؟ من دوباره نمی پرسم. نه….منطقی باش…مگه تو منطقی هستی؟ میتونم بهش بگم که کولت به من چه گفت؟ مارکو به من کمک می کرد؟ اون رو نگه میداشت تا زمانی که اون رو وادار کنم تا منطقی فکر کنه؟ قیافه اش تغییر کرد، بدنش کمی شل شد و لبخند کجی زد.

دانلود رمان رستاخیز قلب ها از ناتاشا نایت و ای زاوارلی رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان آغوش سرکش از ژرژی

دانلود رمان آغوش سرکش از ژرژی pdf بدون سانسور

دانلود رمان آغوش سرکش از ژرژی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به نام یاسی که سال آخر دبیرستانه و یه دختر سرزنده و شیطونه تو راه برگشتن از مدرسه با یه اتفاق ساده خیلی تصادفی با مردی (فرید) آشنا میشه که بعدا متوجه میشه که این آقا پسر صاحب کار مادرشه که یه کارخونه داره و مادرش بعنوان سر پیشخدمت اونجا کار میکنه و چون برخورد اولیشون خوب نبوده باعث میشه که پسر صاحب کارخونه به فکر تلافی باشه که در نهایت با برخوردهای بیشتر و پی بردن به مشکلات یاسی سعی میکنه که بهش کمک کنه تا به رویاهاش که قبول شدن تو رشته پزشکیه برسه…

خلاصه رمان آغوش سرکش

اه یاسی بسه دیگه اینقدرفکر و خیال کردی به کجا رسیدی پاشو غذاتو بخور برو کپه ی مرگتو بزار که امتحان زیست داری. با یادآوری امتحان سریع مشغول شدم و غذایی رو که از دیشب مونده بود گرم کردم. اما اینقدر خسته بودم که میلم به غذا نمی رفت پس به زور دو سه قاشق غذا رو فرو دادم و بساط نهار رو جمع کردم البته اونقدر خسته بودم که بیخیال شستن ظرفا شدم و تصمیم گرفتم که بعد از خواب آشپزخونه رو مرتب کنم. با این فکر به اتاق خوابم رفتم و سریع روی تخت ولو شدم و پتو رو روی خودم کشیدم.

تو هوای آذر ماه زیر پتوی گرم آخ که چقدر خواب می چسبه. به ثانیه نکشید که به عالم خوش بی خبری فررفتم. با صدای آلارم گوشیم ازخواب بیدارشدم. ساعت رو روی سه گذاشته بودم .با اینکه هنوز احساس خستگی می کردم و دلم می خواست بخوابم اما باید بلند می شدم. با کرختی از تخت بیرون اومدم و بعد از شستن دست و صورتم کتری رو آب کردم و روی اجاق گذاشتم و بعد مشغول شستن ظرفاشدم.  بعد از مرتب کردن آشپزخونه یه لیوان چایی خوش رنگ براخودم ریختم وبه اتاق خواب رفتم.

روی تخت نشستم و کتاب زیستم رو باز کردم. کم کم چایی می خوردم و در حین چایی خوردن روی مطالب کتاب هم می خوندم. بعد از اتمام چایی با جدیت شروع کردم به خوندن. تقریباً سه ساعتی بود که مشغول خوندن بودم ودو صفحه دیگه داشتم که تموم بشه که با صدای زنگ گوشیم دست از درس خوندن کشیدم و گوشی رو برداشتم.–الو –سلام یاسی. –سلام مونا چطوری؟ –بد، خراب، افتضاح –آخه چرا؟ –چرا نداره، هیچی تو مغزم نمیره یاسی، چقدراین زیست سخته دختر، تو چطوری این حجم از مطالب رو تو اون کله کوچیکت جا میدی…

دانلود رمان آغوش سرکش از ژرژی pdf بدون سانسور

دانلود رمان تیر از نسترن اکبریان

دانلود رمان تیر از نسترن اکبریان pdf بدون سانسور

دانلود رمان تیر از نسترن اکبریان با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

راوی زندگی سه شخص هست که به اسارت گرفته شدن. محمد سرباز مدافع حرمی که با زنده موندش در مقابل گلوله، اسیر دست داعش شد و در روز اول اسارت دختری فارس زبان که ایرانی نبود، با وضع بدی به اتاقش انداخته شد… هر سه اسیر‌ گروهی در داعش شده بودند که پرستو به خواست خودش به داعش ملحق شد اما…

خلاصه رمان تیر

بی آنکه نیم نگاهی بی من بیاندازد، دخترک را از اتاق بیرون کشید و در را با شدت بهم کوبید. صدای جیغ های گوش خراش دخترک که در راهروی پیش رو اکو می‌شد، دلم را به حالش می‌سوزاند اما در آن موقعیت، شاید آخرین نفری بودم که می‌توانست کمکش کند… نمی‌دانستم قرار است چه بلایی سرش بیاورند اما یقینا این چنین با خشم جای خوبی نمی‌کِشیدنش! در سرم مجدد تلاطم به پا شده و عصبانیت همانند خوره به جانم افتاده بود، باز شدن مجدد آن در کذایی نگاهم را به شخص درشت اندامی که وارد شد کشاند.

نور جلوی دیدم را گرفته بود اما احساس سایه اش، آن هم درست بالای سرم، دیدن چهره کریه‌اش را به چشمانم تحمیل کرد. خم شد کاسه آب و تکه نان دستش را با بی قیدی از جهت ریختن آب، روی زمین رها کرد و با نک پایش کاسه را به سمتم هل داد. لبخندی چندشناکی به لب نشاند، کفشِ گلی اش را روی نان گذاشت و بی هیچ حرفی اتاق را ترک کرد. صدای کوبیده محکم در مرا به خود آورد. در دل ناسزایی بارش کردم و با دست آزاد نان را از زمین برداشتم.

معده ام شورِ گرسنگی می‌داد اما از شدت خشم نمی‌دانستم چه کنم، به طور طبع کاری از دستم بر نمی‌آمد و همین امر، تا حد بسیاری آزارم می‌داد. ساعت ها گذشته بود و گرمای کوره مانند اتاق‌، نشان از ظهر شدن می‌داد. عصبانیت لحظه ای خفت گلویم را رها نمی‌کرد و کلافگی، به همراهی اش نشسته بود! سکوتِ خفقان آوری فضا را اشغال کرده بود و درد شانه ام از سوی دیگر، قصد از پا در آوردنم را داشت. با چشم تمامِ ترک های اتاق را گز کرده بودم و نا امیدِ راه نجاتی از آن دخمه پلاستیک پیچ شده…

دانلود رمان تیر از نسترن اکبریان pdf بدون سانسور

دانلود رمان فراری از رویا رستمی

دانلود رمان فراری از رویا رستمی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان فراری از رویا رستمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آیسودا دختریه که به خاطر پول درمان مریضی مادرش از عشقش پولاد می‌گذره تا زن مردی بزرگتر از خودش به نام پژمان بشه، ولی با مرگ مادرش عقد رو بهم می‌زنه، پژمان پولدار و بانفوذ هم که عاشق آیسودا بوده اونو زندانی می کنه تا ازش رضایت بگیره، ولی بالاخره بعد از ۴سال آیسودا از دستش فرار می کنه و طی اتفاقاتی این‌بار اسیر پولادی می‌شه که کلا عوض شده و پژمان هم در بدر دنبالش می‌گرده و… این بار هم که بعد از رابطه پولاد با زن خیابانی تو اتاق کناری اتاق آیسودا، آیسودا از دست پولاد فرار کرد و دوباره پژمان میبینش و…

خلاصه رمان فراری

انگار آرزویش بلاخره به حقیقت پیوست. پشت آن میله ها آرزو می کرد کاش یک بار دیگر پولاد را ببیند. کاش یک بار دیگر در خانه اش باشد. کنارش نفس بکشد. پولاد بارانی اش را در آورد و روی مبل پرت کرد. -این یارو کی بود؟ آیسودا حواسش به پولاد نبود. با شیفتگی به اطرافش نگاه می کرد. سلیقه ی مردانه اش خوب بود. اما نه آنقدرها… باید یکی در چیدن وسایل این خانه کمکش می کرد. -با توام! برگشت و به پولاد نگاه کرد. صورتش پر از ذوق بود. انگار نه انگار که پولاد به زور تا اینجا کشانده بودش! اینجا خیلی خوبه پولاد… خیلی… رنگ نگاه پولاد لحظه ای به تعجب رنگ آمیزی شد.

اما به سرعت به موقعیت خودش برگشت و گفت: آدم باش دختر، گفتم این یارو کی بود دنبالت؟ تن صدایش خشن و بدون انعطاف بود. ترس تمام قد روی آیسودا چیره شد. -من باید برم. پولاد داد زد: تو غلط می کنی؟ کدوم گوری بودی این چندسال که حالا برم برم راه انداختی؟ جا خورد. چه گندی بالا آوردی که دنبالتن؟ مگه نرفتی شوهر کنی؟ پس چرا اینجایی؟ نمی خواست توضیحی بدهد. -کری یا لال؟ – پولاد… پولاد با خشم به سمتش رفت. دست بیخ گلویش گذاشت اما فشار نداد. چی میگی ها؟ پولاد مرد واسه تو، اسم کیو میاری؟ دست روی دست پولاد گذاشت. با اینکه ترسناک شده بود اما هنوز

هم به شدت دوستش داشت. باید بذاری برم. پولاد محکم به سمت مبل هولش داد. آیسودا تلو تلو خورد روی مبل افتاد. – هیچ جا، هیچ جا نمی ذارم بری تا سرو کله شوهر بی غیرتت پیدا بشه. چه دل خوشی داشت این مرد! کلید در خانه درون جیب شلوارش بود. آیسودا با بغض و ناراحتی رفتنش به اتاق را نگاه کرد. عوض شده بود یا عوضی شده بود؟ احساس می کرد قلبش را سنگ باران کرده اند. عین زنی که به جرم زنا محکوم شده باشد. بی حرکت روی مبل ماند. نمی دانست دقیقا باید چه کاری بکند. یعنی چه که باید زندانی باشد؟ نیامده بود که از یک زندان به زندان دیگری فرار کند…

دانلود رمان فراری از رویا رستمی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی

دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی pdf بدون سانسور

دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جزء البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …….

خلاصه رمان هفت خبیث

بدون انکه لباسم را عوض کنم تنها مانتو را روی شلوار عروسکی مسخره ام پوشیدم و شالم را سرم کردم و با سرعت نور لپ تاپ و موبایل و سوییچم را برداشتم و از خانه فرار کردم. اصلا نمی دانستم که کجا باید بروم قلبم انچنان می زد که اگر جایی نمی ایستادم و نفس نمی گرفتم احتمالا سکته می کردم. با اسانسور نرفتم و از پله ها رفتم. حالا دیگر از سایه خودم هم میترسیدم.

حتى ترسیدم که به پارکینگ بروم و ماشین ام را بردارم. به لابی رفتم پایم را بهانه کردم و بعد از لابی من خواهش کردم که ماشینم را بیاورد. لابی من یا توجه ایی به شلوار عروسکی من نکرد، و یا آنکه متوجه شد و نشان نداد
به خانه بابا رفتم بابا طبق معمول خانه نبود ولی من کلید داشتم و به داخل رفتم. بعد همانطور با لباس و نفس نفس زنان روی اولین مبلی که دیدم نشستم. عرق سردی روی بدنم نشسته بود و مرا دچار لرز کرده بود. گوشی را درآوردم تا با البرز حرف بزنم، اما یادم آمد که او تهران نیست.

گوشی را روی مبل کنار دستم پرت کردم و سعی کردم که مثل بچه ها زیر گریه نزنم. اما این حقیقت که کسی در خانه من رفته بود مرا تا مغز استخوان تکان داده بود.
انقدر احمق و بی اطلاع نبودم که ندانم، تصاویر از دوربین
یا دوربین هایی بود که در خانه کار گذاشته شده بود. کجا؟ خدا می داند کی و چه کسی آمده و آنها را نصب کرده؟ آن را هم خدا می داند اما چیزی که بود این بود که من دیگر اگر حتی مجبور به ماندن در ماشینم و در خیابان هم می شدم، به خانه برنمی گشتم.

دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی pdf بدون سانسور

دانلود رمان جزر و مد از فهیمه ام.زد

دانلود رمان جزر و مد از فهیمه ام.زد pdf بدون سانسور

دانلود رمان جزر و مد از فهیمه ام.زد با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

رمانی از جنس انتقام یا عشق؟ کدامین را بر می گزیند؟ رهایی از کینه ی مرگ پدرش یا عشقی که برای انتقام بود؟

خلاصه رمان جزر و مد

(پدرام) نگاهم میخ شده بود روی زمین.هنوز تو شک کاری بودم که کرد. با این سوال فقط می خواستم بیشتر سر به سرش بزارم. اصلا فکر نمی کردم همچین کاری کنه. این دیگه چه دختری بود… چند دور دیگه بازی کردیم و کلی خندیدیم. اون شب پیش یاشار موندم. یاشار: همه رفتن. -یاشار این دختره… -بهت که گفتم از رفت وامد باهاش سیر نمیشی. همیشه کاراش غیرمنتظره اس. چپ چپ نگاش کردم. -چته خب؟ -هیچی بریم بخوابیم. -باشه. اتفاقا منم خیلی خسته ام. صبحم کلاس دارم بعدم باید برم بوتیک. روی کا ناپه خوابیدم. یاشار ر فت توی اتاقو. به حرفای ظهر دایی خیلی فکر کردم ولی

بازم به نتیجه ای نرسیدم. برای رسیدن به حق و حقوقم باید بامردی روبرو می شدم که سال ها کابوس زندگیم بود ولی یه گو شه ی قلبم هنوز اونو پدر خودم می دونستم. سخت بود تو دوراهی بدی گیر افتاده بودم. توی همین افکار بودم که خوابم برد. با صدای داد یا شار از جا پریدم. دور و برم رو نگاه کردم هنوز تاریک بود. نگران به سمت اتاقو رفتم. -نه بابا… بگو دروغ میگی… من چطور بهو بگم بابا… باشه باشه فعلا خدافظ.صدای مردونه اش می لرزید. دلم گواه بد داد. نکنه… نکنه… با شتاب در رو باز کردم. نگاهش به سمتم برگشت. چشماش سرخ شده بود و صورتش اشکی. -یاشار، یاشار مامانم…

سرشو پایین انداخت. سرمو بین دستام گرفتم و روی زمین افتادم. روبروم روی زمین نشست. _پدرام… نگاش کردم تابگه دروغه. مثل دیوونه ها گفتم: -دروغ گفتی… اره دروغه مامانم حالش خوبه مگه نه؟ مامانم خوبه یاشار تو داری باهام شوخی میکنی. -پدرام خواهش می کنم اروم باش.عصبی بلند شدم. کنترل کارام دست خودم نبود. بغض داشت خفه ام می کرد ولی چشمه ی اشکم خشکیده بود. هرچی دم دستم بود رو روی زمین پرت می کردم. یاشار روی تخت نشسته بود و گریه می کرد. طرفش رفتم. یقه اش رو گرفتم و بلندش کردم. با صدایی که ازخشم می لرزید داد زدم: -بگو دروغ گفتی لعنتی… بگو…

دانلود رمان جزر و مد از فهیمه ام.زد pdf بدون سانسور

دانلود رمان آنارشی از س_رهی

دانلود رمان آنارشی از س_رهی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان آنارشی از س_رهی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

لعیا شهرام دختری آرام برای شناخت جهانگیر مرشد مردی عجیب و مرموز بهش نزدیک میشه… دقیقا بعد از پذیرفتن نامزدی با پسر خاله‌اش صدرا شهرام، ترسیده برای نجات خودش مجبور میشه پای سفره‌ی عقد جهان بشینه! همه چیز زندگی لعیا، جهان و صدرا و تمام اطرافیانشون بهم میریزه که انگار سامان پذیر نیست! رازهایی از زندگی جهان و عمارت مخوف فرخ نایب فاش میشه که…

خلاصه رمان آنارشی

(جهانگیر) در را بهم کوبیدم اما انگار هنوز می توانستم تصویر پشتش را ببینم… دختری که به وضوح از اینکه مینا حضورش را کنار من دید خجالت کشید… دختری که از صبح با دیدنش کنار مردی که گفت نامزد سابقم و دیدم از دستش فرار کرد اما نگاهش دنبالش بود باز خواستم واقعا تمامش کرده با تصاحب کردنش خودم را آرام کنم اما زمان رسیدنمان به خانه گفتن از خودم و اینکه حتی برای کنترلش زدمش با عکس العملش حالم را تغییر داده حواسم را به سمت دیگری کشاند.من مثل فرخ در

برابر غرایزم انقدر ناتوان وسست نبودم اینکه ترسیده صورتش را پوشاند و گفت قراری نداشته برای دانستن از قرارش با فرخ امیدوارم کرد، آنقدر که حتی با گریه اش و فرار از سنگینی تنم هم کوتاه نیامدم تا جوابم را بگیرم.می خواستم بدانم فرخ واقعا چه بلایی سرش آورده که پذیرفته؟یا فقط همان ترسیدن و تهدید بوده؟ نقشه و حیله جدیدی برای نگارم ندارند؟ خوب میفهمم می خواهم به او اعتماد کنم ولی هر چقدر با خودم میجنگم نمیتوانم باورش کنم… پای نگار وسط است نمیتوانم

ریسک کنم.‌ این دختر زیادی کنارم با وجود بدون پوشش بودنم راحت بود! در حالی که نگاه و حرکاتش برای داشتنش دیوانه‌ام می‌کند ومیان آزارش هربار ناخواسته به جانش‌ میافتم. دقیقا مثل زمانی که برای فرار از آن نگاه و شستن صورتم رفتم و وقتی برگشتم دست به یقه با مردی دیدمش که وسط حیاط خانه بود و بر خلاف آرامشی که برایش تلاش می کردم چنان عصبانی ام کرد که مردک را به مرگ انداختم و اورا تهدید کردم و مالکیتم را توی صورت هر دویشان کوبیدم اما برگشت…..

دانلود رمان آنارشی از س_رهی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی

دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بانوی داستان من ماشین گران قیمت زیر پایش نیست! بانوی داستان من غروری از جنس غیرت دارد، بانوی داستان من سردی و گرمی روزگار را چشیده… بانوی داستان من از …

خلاصه رمان زندگی یک لیلی

بسم الله گفتم و کفشام رو پوشیدم لیدا با بی قراری گفت: آبجی باز کجا میری؟؟؟ میری مغازه ی مش عباس کار کنی؟؟؟ لبخندی به روش زدم و درحالی که لپش رو می کشیدم گفتم: برو خواهر من آماده شو که مکتب خونه ات دیر نشه از امتحانت نمونی ها… سری تکون داد وگفت: خب آبجی تو بگو کجا میری منم میرم آماده میشم دیگه… نفسم رو فوت کردم وگفتم بر آدم فضول صلوات آره دیه کجا میخام برم پ؟؟؟ کار بهتر سراغ داری بگو تا برم همونجا…

لیدا با ناراحتی گفت: لهراسب گفته اگه بری اونجا یه فصل کتکت میزنه. با اخم گفتم: تو از اون لاشخور میترسی؟؟؟ بعدش اونو سننه اگه عرضه داشت که می رفت یه کار آبرومندی پیدا می کرد لقمه ی حروم نمی اورد سرسفره اون لیلا رو هم حروم خور کنه و به اون وضع گندش بکشونه تو رو هم من با چنگ ودندون هواتو داشتم شیرفهم شدی؟؟؟ نفهمم دور و بر اون دوتا پلکیدی که کلامون میره تو هم ها… سری تکون داد وگفت: باشه آبجی مواظب خودت باش.

به خواهر کوچیک تر از خودم نیگا کردم که با بغض این حرف رو زد سرمو انداختم پایین و گفتم: یاعلی من رفتم… از خونه خارج شدم و سرمو… انداختم پایین حوصله ی اوقات تلخی های سرصبحی رو نداشتم این همسایه ها فقط چرت میگفتن… سرم رو بلند کردم و به آسمون نیگا کردم وگفتم: اوس کریم خیلی چاکریم امیدم به خودته. هوامو داشته باش… و راه افتادم… همین که خواستم وارد سوپر مارکت مش عباس بشم صابر مقابلم ظاهر شد کم مونده بود برم…

دانلود رمان زندگی یک لیلی از زهره دهنوی pdf بدون سانسور

دانلود رمان هانتر از پرهام رسولی

دانلود رمان هانتر از پرهام رسولی pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان هانتر از پرهام رسولی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

محراب فتوحی، مشاور تحصیلی دبیرستان دخترونه که فقط تو مقطع کنکور کار می کنه! ادم فوق العاده جدی و بددهن، که تو حرفه و شغلش با هیچکس تعارف نداره و بدجور سخت گیره… نسیم سرخوش، دختر شر و شیطون و بی ادبی که مدام به پر و پای این آقای مشاور می پیچه و مدام کل کل می کنه… ولی عاقبت همچین دختری تو حرفه ی محراب فتوحی، چیزی نیست جز…

خلاصه رمان هانتر

مونده بودم می خواد چیکار کنه که درِ داشبور رو باز کرد و یه چیزی ازش کشید بیرون و قبل از اینکه بفهمم چی شده، پاچه تنگِ شلوارمو گرفت و جررررر… پاره ش کرد! پاره ش کرد؟ خدای من!!!! باورم نمی شه! زل زدم به چشماش و ناباورانه نگاش کردم. یعنی چی؟ نمی فهمم! -چی کار کردی؟ با خونسردی چاقو رو گذاشت تو داشبوردش و گفت: -کاری که از اول باید می کردم تا توی لعنتی نخوای بری رو مخم! با بغض گفتم: -من این شلوارو دوست داشتم!

خونسرد تکیه شو به درِ سمت خودش داد و دست به سینه نگام کرد. شونه ای بالا انداخت و من آمپر چسبوندم از این همه آرامشش. -مهم اینه که حتی اگه من نباشمم خیالم راحته که نمی تونی بپوشیش! با یه حالت آشفته و عصبی یه مشت تو بازوش زدم و داد زدم: -مگه توی لامصب جلسه نداشتی؟ چرا ولم نمی کنی؟ چرا دست از سرم برنمی داری؟ مشتمو توی دستش گرفت و منو کشوند تو بغلش… اینبار بدون هیچ خشونتی… انگار نه انگار که تا دو دقیقه پیش داشت پاره م می کرد.

تو چشمای طوفانی من با آرامش زل زد و نگاهش بین قرنیه چشمام چرخید. یه طوری که حس می کردم تمامِ منو به احاطه خودش درآورده. یجوری که در برابرش بی دفاع ترین آدم دنیا شده بودم. -گور بابای همه شون وقتی تو اینجایی… سر جات! قاعدتا نباید انقدر خاک بر سر باشم که در برابر زورگوییش کوتاه بیام اما یهو همه بدنم شل شد و حس کردم هیچ عصبانیتی ندارم ازش. ولی نمی خواستم این حسمو به اونم منتقل کنم. واسه همینم برخلاف خواسته سلولای تنم که یک صدا داشتن اونو صدا می زدن…

دانلود رمان هانتر از پرهام رسولی pdf رایگان بدون سانسور

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بندر رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.